Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
To carry out . To implement . To carry into action .
U
عمل کردن
acclamation
U
رأی گفتاری
[به کسی دادن]
acclamation
U
اخذ رای زبانی
acclamation
U
آفرین
[تشویق]
[تحسین]
acclamation
U
تحسین و شادی
acclamation
U
تحسین
acclamation
U
احسنت
acclamation
U
افرین
approval by acclamation
U
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
motion
U
جنبش
motion
U
تکان
motion
U
اشاره کردن
motion
U
طرح دادن
motion
U
حرکت
motion
U
جنب وجوش
motion
U
پیشنهادکردن
motion
U
پیشنهاد
to put in motion
U
در جنبش دراوردن
translational motion
U
حرکت انتقالی
transitional motion
U
حرکت انتقالی
to set in motion
U
بجریان انداختن به جنبش اوردن
to set in motion
U
راه انداختن
to put in motion
U
راه انداختن
to put in motion
U
بکار انداختن
circular motion
U
حرکت مستدیر
circular motion
U
حرکت دایرهای
to make a motion
U
اشاره کردن
to make a motion
U
پیشنهاد کردن بر ان شدن
compound motion
U
حرکت مرکب
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
conrotatory motion
U
چرخش همسو
constant of motion
U
ثابت حرکت
to put in motion
U
بحرکت در اوردن
disrotatory motion
U
چرخش ناهمسو
drift motion
U
حرکت سوقی
circular motion
U
حرکت گردشی
equations of motion
U
معادلات حرکت
forward motion
U
جنبش پیشرو
oscillatory motion
U
نوسان
perpetual motion
U
حرکت دائم
polar motion
U
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
proper motion
U
حرکت خاص
relative motion
U
حرکت نسبی
retrograde motion
U
حرکت رجعی
rotary motion
U
حرکت دایرهای
rotational motion
U
حرکت چرخشی
sampling in motion
U
نمونه برداری در حال انتقال
set in motion
U
راه انداختن
oscillatory motion
U
جنبش تاب وار
oscillating motion
U
حرکت نوسانی
range of motion
U
دامنه حرکت
harmonic motion
U
الحان مرکب
harmonic motion
U
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
harmonic motion
U
حرکت هماهنگ
helicoidal motion
U
حرکت پیچی یا مارپیچی
motion analysis
U
تحلیل حرکات
motion analysis
U
تجزیه حرکت
motion study
U
حرکت پژوهی
motion study
U
مطالعه ی حرکت
motion study
U
تحرک سنجی
nonliner motion
U
حرکت غیرخطی
simple motion
U
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
uniform motion
U
حرکت متشابه
upward motion
U
حرکت رو به بالا
motion pictures
U
سینما
ballistic motion
U
حرکت پرتابی
apparent motion
U
حرکت فاهری
equation of motion
U
معادله حرکت
[فیزیک]
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
motion
[politic]
U
پیشنهاد
To set in motion.
U
بحرکت ؟ رآوردن
slow-motion
U
برپیچسرخورنده
motion picture
U
سینما
wave motion
U
حرکت موجی
wave motion
U
انتشار موج
vortex motion
U
حرکت گردابی
vibrational motion
U
حرکت راتعاشی
slow motion
U
کند
slow motion
U
کند جنبی
slow motion
U
حرکت کند
slow motion
U
کند نمایی
wave motion
U
حرکت موج
newton's laws of motion
U
قوانین حرکت نیوتن
lagrange's equations of motion
U
معادلات حرکت لاگرانژ
laws of motion of capitalism
U
قوانین حرکت سرمایه داری
newton's laws of motion
U
قوانین حرکت نیوتون
hamilton's equations of motion
U
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
newton's laws of motion
U
قوانین نیوتون
perpetual motion machine
U
ماشین خودکار دائمی
perpetual motion machine
U
ماشین با حرکت دائم
simple harmonic motion
U
حرکت نوسانی ساده
simple harmonic motion
U
حرکت هماهنگ ساده
slow motion picture
U
تصویر با حرکت اهسته
damped harmonic motion
U
حرکت هماهنگ میرا
horizontal motion lock
U
دستهتنظیمافقی
time and motion study
U
بررسی زمان و حرکت
transmission of the rotary motion to the rotor
U
ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
main motion
[at a party conference etc.]
U
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
steady state wave motion
U
حرکت موجی پایا
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
بر دست.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
to carry on
U
ادامه دادن
carry out
U
اجرا کردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry out
U
تحقق بخشیدن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry out
U
تکمیل کردن
to carry to a
U
بحساب بردن
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
carry over
<idiom>
U
برای بعد نگهداری کردن
to carry off
U
کشتن
to carry off
U
ربودن
to carry away
U
ازجادربردن
carry out
U
جامه عمل پوشاندن
carry out
U
صورت دادن
carry out
U
انجام دادن
to carry over
U
انتقال دادن
carry out
U
به انجام رساندن
carry out
U
صورت گرفتن
carry out
U
واقعیت دادن
carry out
U
عملی کردن
to carry out
U
کاربستن
to carry out
U
اجراکردن
carry out
U
واقعی کردن
to carry over
U
منقول ساختن
to carry through
U
انجام دادن
to carry on
U
پیش بردن
to carry through
U
بپایان رساندن
to carry away
U
ربودن
carry out
U
انجام دادن
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry it all
U
همه رامیدید
carry
U
نشانه وقوع وام
carry
U
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry away
U
از جا در بردن
carry
U
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
U
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry
U
انتقال دادن
carry
U
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
carry over
U
انتقال دادن
carry
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry too far
U
بدرجه جدی رساندن
carry
U
جبران ضعف یار
carry
U
حمل غیرمجاز توپ
carry one
U
ده بر یک
carry
U
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry away
U
ربودن
carry
U
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry on
U
ادامه دادن
carry-on
U
ادامه دادن
carry
U
رانینگ
carry
U
حمل ونقل کردن
carry
U
حمل کردن
carry
U
بدوش گرفتن
carry
U
بردن
carry
U
روپوش پرچم
carry (something) out
<idiom>
U
گماردن ،قراردادن
carry
U
تیررسی حالت دوش فنگ
carry out
U
اجرا کردن
carry all
U
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry
U
تیر رسی داشتن
carry
U
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
U
رقم نقلی
cash-and-carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
Could you help me carry my luggage?
U
ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
cash and carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
to carry out a transaction
U
معامله ای انجام دادن
carry into effect
U
واقعی کردن
carry into effect
U
تکمیل کردن
carry ineffect
U
صورت دادن
carry into effect
U
صورت دادن
carry ineffect
U
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
U
جامه عمل پوشاندن
carry ineffect
U
تحقق بخشیدن
carry into effect
U
تحقق بخشیدن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
to carry a weapon
U
اسلحه ای با خود حمل کردن
carry ineffect
U
تکمیل کردن
carry into effect
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
انجام دادن
it does not carry the point
U
مقصودرا نمیرساند
carry into effect
U
انجام دادن
carry ineffect
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
واقعیت دادن
carry into effect
U
واقعیت دادن
carry ineffect
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
عملی کردن
carry into effect
U
عملی کردن
to carry a weapon
U
مسلح بودن
to carry a watch
U
ساعت دربغل گذاشتن
to carry oneself
U
سلوک کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com