Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bleed somebody
U
خون کسی را مکیدن
[اصطلاح مجازی]
to bleed somebody
U
از کسی خون گرفتن
bleed
U
1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
bleed
U
رنگ پس دادن
bleed
U
فرار کردن یک سیال
bleed
U
خون جاری شدن از
bleed
U
خون امدن از
bleed
U
خون گرفتن از
bleed
U
خون ریختن
bleed
U
اخاذی کردن
bleed air
U
هوای کمپرس شده
cross bleed
U
سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
to bleed to death
U
ازبسیاری خون امدن مردن
to block and bleed
[valve]
U
مسدود کردن و تخلیه کردن
[دریچه]
[مهندسی]
compressor bleed air
U
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
up country
U
ییلاقی
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
the country is ours
U
کشور مال ما است
old country
U
وطن اصلی مهاجرین امریکایی
up country
U
نواحی داخل کشور
US (country)
U
کشورآمریکاStates Unilted
country
U
کشور
in the country
U
در حومه شهر
in the country
U
درییلاق
in this country
<adv.>
U
در این کشور
country
U
مملکت
country
U
ییلاق
country
U
بیرون شهر دهات
country
U
دیار
in this country
<adv.>
U
در اینجا
traitor to one's country
U
وطن فروش
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
traitor to one's country
U
خائن به کشور
the youth of the country
U
جوانان کشور
the talnet of the country
U
مردم با استعداد کشور
self supporting country
U
کشور خود کفا
self supporting country
U
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
country town
U
شهرستان
airspace
[over a country]
U
فضای هوایی
[در کشوری]
bordering country
U
کشور همسایه
To smuggle in to ( out of ) a country .
U
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
bordering country
U
ملت همسایه
Turkey (country)
U
ترکیه
country house
U
خانهروستایی
country dancing
U
نوعیرقص
tropical country
U
گرمسیر
country-and-western
U
رجوع شود به music country
country seats
U
خانهی اربابی
country seats
U
خانهی بزرگ روستایی
country seat
U
خانهی اربابی
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
self supporting country
U
کشور متکی به خود
rough country
U
سرزمین ناهموار
mother country
U
میهن
country of origin
U
کشور مبداء
country party
U
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country side
U
بیرون شهر حومه شهر
country teams
U
تیمهای اعزامی به کشورها
mother country
U
کشور اصلی
country club
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
cross country
U
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
country club
U
باشگاه خارج از شهر
country life
U
زندگی روشنایی
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
cross-country
U
دو صحرانوردی
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country
U
زمین مضرس
country clubs
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs
U
باشگاه خارج از شهر
broken country
U
زمین دوعارضه
country court
U
دادگاه بخش
country file
U
فایلی در سیستم که پارامترها
cross country
U
خارج از جاده
cross country
U
میان بر
p was restored in the country
U
کشورامن شد
open country
U
زمین باز
north country
U
انگلستان شمالی
native country
U
میهن
native country
U
وطن
natire country
U
میهن
rolling country
U
زمین پوشیده
host country
U
کشور میزبان
home country
U
محل تولید
home country
U
کشور اصلی
forwarding country
U
کشور فرستنده
rough country
U
تپه ماهور
donner country
U
کشوربخشنده
donner country
U
کشور کمک کننده
donee country
U
کشور کمک گیرنده
country man
U
هم میهن
p was restored in the country
U
ارامش درکشوربرقرارشد
to face a serious problem for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
neighbouring country
[British E]
U
کشور همسایه
neighbouring country
[British E]
U
ملت همسایه
The route runs across this country.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
To drag a country into war .
U
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
cross-country skier
U
اسکیبازرویچمن
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
small country town
U
شهرستان کوچک
cross-country ski
U
اسکیرویچمن
west country whipping
U
بست غربی
this country breeds poets
U
این کشورشاعر می پرورد
fenow country men
U
هم میهن
cross country mobility
U
قابلیت حرکت چلیپایی
cross country mill
U
نورد چلیپایی
country cover diagram
U
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
labor rich country
U
کشور با نیروی کار فراوان
The country has recalled its ambassador from Indonesia.
U
این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
He laid down his life in the service of his country .
U
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to raise big problems for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس اوراق بهادار
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس سهام
to raise big problems for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com