English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time score U نمره زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He knows the score . U سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
to keep score U بازی رانگاهداشتن
what is the score U هر کدام چند بازی داریم
what is the score U حساب برد و باخت چقدراست
to know the score <idiom> U سری توی حساب داشتن
score U خط افتادن
score U خط زدن
score U گرم کردن اسب ثبت حرکات
To keep the score. U حساب امتیاز رانگاهداشتن
on this score U از این بابت
on this score U از این حیث
to keep score U حساب
t score U نمره T
score out U خط زدن
What is the score? U چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
score it under U زیر ان خط بکشید
He knows the score . U سرش توی حساب است
score U فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
score U پیروزی
score U امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score U امتیاز
score U پوان اوردن
score U تحقیر کردن ثبت کردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U مارک
score U چوب خط نمره
score U حساب
score U نشان
score U نمره
score U خط
score U بریدگی
score U نشان معدل
score U رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score U نمره اوردن
score U شیار
score sheet U برگ امتیاز
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
standard score U نمره معیار
deviation score U نمره انحراف
perfect score U امتیاز کامل
score keeper U منشی
score off a person U بر کسی پیش دستی کردن
three score and ten U هفتاد
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
sigma score U نمره معیار
standardized score U نمره بهنجار شده
stanine score U نمره نه بخشی
lie score U نمره دروغگویی
total score U نمره کامل
derived score U نمره اشتقاقی
percentile score U نمره صدکی
test score U نمره ازمون
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
gain score U نمره افزوده
score off a person U از کسی پیش بردن
score a person U بر کسی پیش دستی کردن
score a person U از کسی پیش بردن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
main score U نمره اصلی
evaluation score U نمره ازمایش
unweighted score U نمره غیروزنی
box score U حساب بازی
box score U نتیجه برد وباخت بازی
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
additional score U نمره اضافی
raw score U نمره خام
composite score U نمره مرکب
gross score U نمره خام
ipsative score U نمره نسبی
real score U نمره واقعی
box score U جدول امتیازها
transmuted score U نمره تبدیل شده
true score U نمره حقیقی
run up a score U قرض بهم رساندن
predicted score U نمره پیش بینی شده
grade score U نمره کلاسی
graphic score U نمره نگارهای
corrected score U نمره اصلاح شده
weighted score U نمره وزنی
evaluation score U نمره ارزیابی
on the score of neglect U ازاین حیث
He told us what the score was. U جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
score-console U صفحهنمایشامتیاز
To score points. U امتیاز آوردن ( ورزش )
score out that word U ان واژه را خط بزنید
normalized score U نمره هنجار شده
accuracy score U نمره دقت
observed score U نمره مشاهده شده
To score a goal . U گل زدن ( درفوتبال وغیره )
error score U نمره خطا
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
hog score line U خطامتیازپایانی
foot score line خط امتیاز انتهایی
segment score number U بخششمارهامتیاز
sweeping score line U خطکمکنندهامتیاز
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
army standard score U نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) . U درکارم واردهستم
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
all-time U همیشگی
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
once upon a time U روزی
all-time U بالا یا پایینترین حد
all-time U بیسابقه
on time U مدت دار
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
There is yet time. U هنوز وقت هست.
three-four time U نت
behind time U بی موقع
behind time U دیر
what time is it? U چه ساعتی است
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
It's time U وقتش رسیده که
two-two time U نتدودوم
i time U time Instruction
what is the time? U چه ساعتی است
take your time U عجله نکن
old time U قدیمی
off time U مرخصی
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
off time U وقت ازاد
time and again U چندین بار
time will tell U در آینده معلوم می شود
what is the time? U وقت چیست
time in U ادامه بازی پس از توقف
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time U زمان توقف
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
down time U زمان تلف
down time U مرگ
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
Our time is up . U وقت تمام است
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
from time to time <idiom> U گاهگاهی
about time <idiom> U زودتراز اینها
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
all the time <idiom> U به طور مکرر
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
down time U مدت از کار افتادگی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
down time U زمان تلفن شده
four-four time U چهارهچهارم
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
time after time <idiom> U مکررا
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
one at a time U یکی یکی
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one-time U سابق
one-time U قبلی
one-time U پیشین
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
time out <idiom> U پایان وقت
for the time being U عجالت
time U وقت معین کردن
out of time U بیجا
out of time U بیگاه
out of time U بیموقع
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
At the same time . U درعین حال
once upon a time U روزگاری
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U متقارن ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com