English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
resolution U تصویب
resolution U نیت تصمیم
resolution U تفکیک پذیری رفع
resolution U قدرت تشخیص
resolution U تصمیم
resolution U دقت
resolution U تفکیک پذیری
resolution U تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
resolution U قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolution U تعدادپکیسلهای کامپیوترقابل نمایش روی صفحه نمایش
resolution U بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
resolution U اراده
resolution U قرار رای
resolution U تفکیک
resolution U وضوح
resolution U عزم
resolution U حل
resolution U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolution U قصد
resolution U نتیجه ثبات قدم
resolution U تجزیه
resolution U توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolution U تحلیل
resolution U قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
combat resolution U پایین ترین رده رزمی
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
resolution power U توان تفکیک
resolution of forces U تجزیه نیروها
mechanical resolution U تراکم مکانیکی
thermal resolution U حداقل اختلاف حرارت
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
optical resolution U تفکیک نوری
an inflexible resolution U عزم ثابت
an inflexible resolution U عزم راسخ
range resolution U قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
joint resolution U تصمیم مشترک
image resolution U تجزیه تصویر
iron resolution U عزم جزم
azimuth resolution U تقسیمات سمتی
azimuth resolution U اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
high resolution U وضوح بالا
low resolution U وضوح پایین
low resolution U تفکیک پذیری پایین
low resolution U تفکیک پایین
to pass a resolution U مقر رداشتن
infrared resolution U تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
system resolution U تفکیک سیستم کار دستگاه
pass a resolution U مقرر داشتن
graphic display resolution U وضوح نمایش گرافیکی
low resolution graphics U توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
high resolution bit mapped display U تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
off time U مرخصی
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
off time U وقت ازاد
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
on time <idiom> U سرساعت
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
old time U قدیمی
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
on time U مدت دار
time after time <idiom> U مکررا
take your time U عجله نکن
time will tell U در آینده معلوم می شود
one at a time U یکی یکی
time is up U وقت گذشت
time in U ادامه بازی پس از توقف
behind time U بی موقع
behind time U دیر
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
There is yet time. U هنوز وقت هست.
once upon a time U روزی
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
once upon a time U روزگاری
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
once upon a time U یکی بودیکی نبود
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
one-time U پیشین
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time U time Instruction
just in time U درست بموقع
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in no time U خیلی زود
to know the time of d U اگاه بودن
to know the time of d U هوشیاربودن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
two time U دو حرکت ساده
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one-time U قبلی
one-time U سابق
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
Our time is up . U وقت تمام است
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
down time U زمان توقف
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
down time U زمان بیکاری
down time U زمان تلف
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
many a time U چندین بار
many a time U بارها
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
down time U مرگ
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
time U زمانی موقعی
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U فرصت موقع
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
there is a time for everything U دارد
time U فرصت
time U تایم
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U ساعتی
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
some time U مدتی
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U ثیر قرار میدهد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
specified time U وقت معین
some time U یک وقتی
time out U ایست
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U ایام
time U وقت معین کردن
time out U تایم
any time <adv.> U هر بار
time out U وقفه فاصله
time U متقارن ساختن
time [s] <adv.> U بار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com