Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
time and tide wait for no man
<proverb>
U
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Time and tide wait for no man .
<proverb>
U
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Other Matches
wait time
U
خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
wait time
U
زمان انتظار
Would you wait for me, please?
U
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
wait
U
صبر کردن
wait a second
U
اندکی صبر کنید
wait a second
U
یک خرده صبر کنید
to wait
U
خدمت رسیدن
it will p to wait
U
جورهمه مارا اوبایدبکشد
wait a second
U
یک دقیقه
wait a second
U
تامل کنید
wait on
U
خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait
U
چشم براه بودن منتظر شدن
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
wait
U
پیشخدمتی کردن
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
wait a little
U
کمی صبر کنید
wait upon
U
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait on
U
پیشخدمتی کردن
to wait for any one
U
منتظر کسی شدن
to wait
U
کردن دیدنی کردن
to wait
U
پیشخدمتی
wait a minute
U
اندکی صبر کنید
it will pay to wait
U
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
wait a bit
U
صبرکنید
wait condition
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait loop
U
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
wait a minute
U
یک دقیقه صبر کنید
wait state
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
Tell him, he needs to wait for a moment.
U
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
wait table
<idiom>
U
سرو کردن غذا
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
Wait a minute .
U
یک دقیقه مهلت بده
Do you think it advisable to wait here
U
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
Wait a minute .
U
یکدقیقه صبر کن
Can you wait until tommorrow?
U
می توانی تافردا صبر کنی ؟
If you wI'll wait a moment.
U
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
he made me wait
U
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
zero wait state
U
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
zero wait state
U
وضعیت یک وسیله
I'll show you ! just you wait !
U
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
wait state
U
وضعیت انتظار
wait state
U
حالت انتظار
wait a bit
U
اندکی
to wait one's leisure
U
منتظرفرصت محال بودن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
wait on (someone) hand and foot
<idiom>
U
به هر نحوی پذیرایی کردن
zero wait state computer
U
کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
don't wait the dinner for me
U
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
tide
U
جریان
tide
U
کشند داشتن
tide
U
جزرومد ایجاد کردن
tide
U
اتفاق افتادن
tide
U
کشند
tide
U
جزر و مد
tide
U
جذر و مد
tide
U
کشند اب
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
tide way
U
روگاه جزرومد
against the tide
<adv.>
U
مخالف نظام عمومی
[اصطلاح مجازی]
tide
U
عید
to go with the tide
U
نان را بنرخ روز خوردن
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
to go with the tide
U
همرنگ جماعت شدن
low tide
U
کمترین حد
food tide
U
طغیان اب
food tide
U
سیل
flood tide
U
مد
ebb tide
U
جزر
tide station
U
ایستگاه جزر و مد
ebb tide
U
جذر
ebb tide
U
جریان جذر عمیق
diurnal tide
U
کشند روزانه
ebb tide
U
اب جزر
tide rips
U
گرداب جذر و مدی دریا
low tide
U
حداکثر جذر دریا
fair tide
U
جریان اب موافق
tide mark
U
داغ مد
tide mark
U
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
stem the tide
<idiom>
U
جلو موج چیزی را گرفتن
christmas tide
U
هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
christmas tide
U
عیسویه
tide drain
U
زهکشی کردن با لوله
tide race
U
جذر و مد سریع اب دریا
low tide
U
جزر ومد خفیف
flood tide
U
اب مد
to swim against the tide
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
low tide
U
جزر فروکشنده
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
tide gauge
U
جزرو مد نما
tide table
U
نمودار جزر ومد یاکشند
semidiurnal tide
U
کشند نیمروزه
winter tide
U
فصل زمستان
night tide
U
جزرو مدشبانه
night tide
U
هنگام شب
neap tide
U
کمترین جذر و مد
neap tide
U
کهکشند
neap tide
U
کشندک
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
neap tide
U
جذر و مد حداقل اب
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
neap tide
U
پائین ترین جزر و مد
mean range of the tide
U
میانگین ارتفاع کشند
to tail to the tide
U
باجزرومد حرکت کردن
to tide over a difficulty
U
اشکال را بر طرف
to tide over a difficulty
U
کردن
semidiurnal tide
U
کشند نیم روزانه
spring tide
U
فصل بهار
high tide
U
مد یا برکشند
spring tide
U
جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
tide table
U
جگول جزر و مد
spring tide
U
جزر ومد کامل
half tide
U
حالت وسط جزر ومد
high tide
U
مد
high tide
U
مد دریا
high tide
U
حداکثر مد دریا
high tide
U
روز جشن
high tide
U
روز سروروشادی
high tide
U
حد اعلای مد دریا اوج
high tide
U
حد اعلی
tide table
U
جدول کشند
the tide has turned
U
ورق برگشته است
tide waiter
U
مامورگمرک درلب دریا
low tide or water
U
گاه فروکش اب
tide rising force
U
نیروی کشنداور
half tide level
U
ارتفاع متوسط کشند اب دریا
low tide or water
U
جزر کامل
swim against the tide/current
<idiom>
U
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
red tide
[algal bloom]
U
سرخ خیزاب
[سرخ شدن آب دریا در اثرانبوه شدن خزه ها]
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow .
U
بگذار بماند تا فردا
four-four time
U
چهارهچهارم
three-four time
U
نت
two-two time
U
نتدودوم
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
from time to time
U
گاه گاهی
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
old time
U
قدیمی
from this time forth
U
ازاین ببعد
from this time forth
U
زین سپس
from this time forth
U
ازاین پس
for the time being
U
عجالت
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
out of time
U
بیجا
out of time
U
بیگاه
out of time
U
بیموقع
on time
U
مدت دار
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
روزگاری
all-time
U
همیشگی
all-time
U
بیسابقه
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
one at a time
U
یکی یکی
i time
U
time Instruction
one-time
U
پیشین
one-time
U
قبلی
one-time
U
سابق
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
on time
<idiom>
U
سرساعت
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
down time
U
مرگ
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
At the same time .
U
درعین حال
Our time is up .
U
وقت تمام است
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
time after time
<idiom>
U
مکررا
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
time out
<idiom>
U
پایان وقت
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
to know the time of d
U
اگاه بودن
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com