Perdic | thought stopping technique | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 166 (4 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	thought stopping technique U	فن بازداری اندیشه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	stopping U	ایستادن
	stopping U	متوقف کردن ایستگاه
	stopping U	توقف
	stopping U	مکث
	stopping U	جلوگیری منع
	stopping U	لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
	stopping U	ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
	stopping U	دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
	stopping U	زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
	stopping U	دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
	stopping U	بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
	stopping U	نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
	stopping U	انجام ندادن عملی
	stopping U	توقف انجام کار
	stopping U	قطع کردن
	stopping U	استوپ داور بوکس
	stopping U	ناک دان
	stopping U	ایست
	stopping U	ایستاندن
	stopping U	ایستادن توقف کردن
	stopping U	از کار افتادن مانع شدن
	stopping U	نگاه داشتن
	stopping U	سدکردن
	stopping U	تعطیل کردن
	stopping U	خواباندن بند اوردن
	stopping U	منع
	stopping U	ورجستن
	stopping U	برخورد
	stopping U	گیره
	stopping U	متوقف کننده
	stopping U	مانع
	stopping U	ایستگاه نقطه
	stopping U	توقف منزلگاه بین راه
	stopping the work U	متوقف کردن کار
	stopping the work U	تعطیل کردن کار
	total stopping distance U	طول ایست کامل
	vehicle stopping distance U	مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
	stopping sight distance U	فاصله دید ایست
	stopping sight distance U	فاصله دید برای ایست
	technique U	روش با مهارت برای انجام کاری
	technique U	روش یا فن اجرای کار
	technique U	فنون انجام کار یا تولید وسیله
	technique U	اسلوب کار
	technique U	فن مهارت
	o technique U	تحلیل عوامل زمانی
	p technique U	فن پی
	technique U	مهارت
	technique U	اسلوب
	t technique U	فن T
	technique U	شگرد
	technique U	فن
	technique U	اصول مهارت روش فنی
	technique U	تکنیک
	technique U	شیوه
	overlay technique U	فن استفاده از کالک
	overlay technique U	فن کالک
	nominating technique U	روش نامزدگزینی
	measuring technique U	تکنیک سنجش
	measuring technique U	متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
	measuring technique U	روش سنجش
	bottom up technique U	روش اجرا از پایین به بالا
	matching technique U	اسلوب جور کردن
	matching technique U	اسلوب همتاسازی
	luria technique U	اسلوب لوریا
	flooding technique U	شیوه غرقه سازی
	probing technique U	فن وارسی
	production technique U	فن تولید
	production technique U	روش فنی تولید
	telecommunication technique U	تکنیک مخابرات
	unfolding technique U	فن تاگشایی
	telecommunication technique U	تکنیک ارتباطات
	cloze technique U	شیوه بندش
	sociometric technique U	فن گروه سنجی
	odd even technique U	فن فرد و زوج
	salami technique U	سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد
	salami technique U	کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
	refrigerating technique U	فن سرما سازی
	i thought it necessary to U	لازم دانستم که
	i thought of you U	جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
	he thought U	ناخوش است
	he thought U	خیال می کرد
	if i had thought of that U	هیچ درنظرم
	if i had thought of that U	نبود
	well-thought-out U	بسیاربادقتبرنامهریزیشده
	second thought <idiom> U	دوباره به چیزی فکر کردن
	well-thought-of <adj.> U	خوشنام
	I thought so. U	منم همینطور فکر کردم.
	if i had thought of that U	هیچ درفکرش نبودم
	as thought U	گویا
	thought out U	تفکر شده
	as thought U	گویی
	thought out U	سنجیده مطالعه شده
	thought-out U	تفکر شده
	as thought U	مثل اینکه
	thought-out U	فکر شده
	thought-out U	سنجیده مطالعه شده
	well-thought-of U	به نیکنامی یادشده
	well-thought-of U	معتبر
	well-thought-of U	مشهور
	well-thought-of U	نیکنام
	well thought of U	به نیکنامی یادشده
	well thought of U	معتبر
	well thought of U	نیکنام
	thought U	استدلال تفکر
	thought U	گمان
	thought U	فکر
	thought U	اندیشه
	thought U	افکار خیال
	thought U	عقیده
	thought U	نظر
	thought U	قصد
	thought U	سر مطلب
	thought out U	فکر شده
	thought U	چیزفکری
	well thought of U	مشهور
	telephone switching technique U	فن سوئیچینگ تلفن
	telephone switching technique U	تکنیک مراکز تلفن خودکار
	white ground technique U	اسلوب نقاشی
	telephone switching technique U	اصول اتصالات تلفنی
	double irradiation technique U	روش تاباندن مضاعف
	reference count technique U	تکنیک شمارش ارجاعات
	capital saving technique U	فن تولید سرمایه اندوز
	capital intensive technique U	فن تولید سرمایه بر
	edman degradation technique U	شکستن به روش ادمن
	brute force technique U	استفاده ناشیانه از کامپیوتر
	assets liabilities technique U	شیوه محاسن- معایب
	error choice technique U	شیوه خطا گزینی
	alpha beta technique U	روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
	holtzman inkblot technique U	شیوه لکههای هولتسمان
	critical incidents technique U	شیوه رویدادهای شاخص
	thought-provoking U	فیلمرمانیانمایشنامهجدیدیکهباعثشودشمادیدجدیدترینسبتبهچیزیپیداکنید
	economic thought U	اندیشه اقتصادی
	he thought out a plan U	تدبیری اندیشید
	free thought U	ازادی فکر لامذهب
	food for thought <idiom> U	درمورد چیز باارزش فکر کردن
	free thought U	وارستگی از مذهب
	Take no thought of the morrow. U	نگران فردا [آینده] نباش.
	on second thought [American E] U	پس ازتامل بیشتری
	on second thought [American E] U	پس ازفکربیشتری
	thought-provoking <adj.> U	به تفکر بر انگیزنده
	he thought out a plan U	فکری بنظرش رسید
	train of thought U	رشته افکار
	afore thought U	سبق تصمیم
	merry thought U	جناغ
	merry thought U	جناغ مرغ
	syntaxic thought U	اندیشه منطقی
	infantilism of thought U	کوته فکری
	imageless thought U	تفکر بی تصویر
	the seat thought U	مرکز اندیشه یا فکر
	thought disorder U	اختلال فکر
	economic thought U	تفکر اقتصادی
	thought broadcasting U	انتشار فکر
	thought transference U	انتقال فکر
	thought reading U	اندیشه خوانی
	program evaluation review technique (per U	روش ارزیابی و بررسی برنامه
	oil on canvas [painting technique] U	رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
	I have thought long and hard about it. U	خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
	schools of economic thought U	مکاتب اندیشههای اقتصادی
	formal thought disorder U	اختلال صوری فکر
	She takes no thought for tomorrow . U	بفکر فردایش نیست
	To be absorbed ( immersed ) in thought . U	غرق در فکر واندیشه بودن
	content thought disorder U	اختلال محتوایی فکر
	Forget it . dont give it a thought . U	اصلا"فکرش راهم نکن
	Attitude of mind . Mode of thought . U	طرز فکر
	He fell into deep thought. He began to ponder . U	بفکر فرو رفت