English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
theory of income determination U نظریه تعیین درامد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
income determination U تعیین درامد
national income determination U تعیین درامد ملی
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
theory of income distribution U نظریه توزیع درامد
self-determination U خودمختاری
self determination U تصمیم پیش خود
determination U اراده
determination U تعیین
determination U عزم
determination U تصمیم
determination U قصد
self determination U خود رایی
self determination U استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
self determination U خود مختاری
self determination U خودگردانی
wage determination U تعیین دستمزد
price determination U تعیین قیمت
notice of determination U انفصال
coefficient of determination U ضریب تعیین کننده
coefficient of determination U ضریب تعیین
coefficient of determination U ضریب تشخیص
frequency determination U تعیین فرکانس
sex determination U تعیین جنسیت
range determination U تعیین مسافت
notice of determination U رها سازی
notice of determination U متارکه
notice of determination U ترک
range determination U تخمین مسافت
determination coefficient U ضریب تعیین
notice of determination U خاتمه
notice of determination U انقضا
moisture determination U تعیین رطوبت
notice of determination U الغا
notice of determination U بطلان
molecular weight determination U تعیین وزن مولکولی
multiple determination coefficient U ضریب تعین چند متغیری
income U عایدات
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
his income U هر چه درامد داردخرج میکند
mean income U درامد متوسط
income U درامد
income U عایدی
income U دخل
income U عواید
income U جریان
income U مهاجر واردشونده
income U ورودیه جدیدالورود
income U ریزش فهور
personal income U درامد شخصی
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
imputed income U درامد ضمنی
imputed income U درامد انتسابی
earned income U درامدحاصله از کار
gross income U درامد ناخالص
economic income U درامد اقتصادی
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
fixed income U درامد ثابت
flow of income U گردش درامد
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
redistribution of income U توزیع دوباره درامد
relative income U درامد نسبی
psychic income U درامد بی دردسر
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
present income U درامد حال
personal income U درامد سرانه
real income U درامد واقعی
income accounts حساب های درآمد
income analysis U تحلیل درامد
overseas income U درامد از کشور یا کشورهای خارجی
ordinary income U درامد عادی
notional income U درامد خیالی
notional income U درامد فرضی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
labor income U درامدهای کار
nominal income U درامد اسمی
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
net income U درامد خالص
national income U درامد ملی
money income U مزد و حقوق
money income U درامد پولی
per capita income U درامد سرانه
income and expenditure U درامد و هزینه
median income U درامد میانی
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income effect U تناسب خرید با درامد
income forgone U درامد صرف نظر شده
income forgone U درامداز دست رفته
income leakage U نشت درامد
income leakage U کسر درامد
income multiplier U ضریب فزاینده درامد
income per capita U درامد سرانه
income policy U سیاست درامدی
income policy U سیاست مربوط به درامدها
income velocity U سرعت گردش پول
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
marginal income U درامد نهائی
permanent income U درامد دائمی
median income U درامد متوسط
wage income U درامد بشکل دستمزد
bunched income U درامد خدمات شخصی
business income U درامد خالص تجارتی
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
the p of income to expenses U نسبت درامدبه هزینه
temporary income U درامد موقتی
disposable income U درامد قابل تصرف
taxable income U درامد مشمول مالیات
supplementary income U درامد تکمیلی
stream of income U جریان درامد
present income U درامد جاری
actual income U درامد واقعی
unearned income U درامد ازمبنایی جز کار
annual income U درامد سالانه
unearned income U درامد باد اورده
transitory income U درامدموقتی
transitory income U درامد انتقالی
wage income U درامدمربوط بکار
windfall income U درامد باد اورده
income support U پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
transfer income U درامد انتقالی
total income U درامد کل
a modest income U درآمدی متوسط
current income U درامد جاری
flow of income U جریان درامد
disposable income U درامدقابل استفاده
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
disposable income U درامد دریافتی
income tax U مالیات بر درامد
income tax U مالیات برعایدات
distribution of income U توزیع درامد
income distribution U توزیع درامد
deferred income U پیش دریافت درامد
deferred income U درامدهای انتقالی
current income U درامد یک سال مالی
earned income U درامدکسب شده
earned income U درامد تحصیل شده
current income U درامدیک دوره معین
income taxes U مالیات برعایدات
deduction from income U کسور درامد
income taxes U مالیات بر درامد
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
income consumption curve U منحنی درامد
marginal utility of income U مطلوبیت نهائی درامد
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
national income analysis U تحلیل درامد ملی
net national income U درامد خالص ملی
negative income tax U مالیات بر درامد منفی
national net income U درامد خالص ملی
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
national money income U درامد ملی پولی
income velocity of money U سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
uneven distribution of income U توزیع نابرابر درامد
gross national income U درامد ناخالص ملی
size distribution of income U توزیع درامد برحسب مقدار
corporation income tax U مالیات بر درامد شرکتها
size distribution of income U توزیع درامد مقداری
progressive income tax U مالیات بر درامد تصاعدی
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
proportional income tax U مالیات بر درامد تناسبی
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
real national income U درامد ملی واقعی
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
relative income hypothesis U فرضیه درامد نسبی
relative income hypothesis U براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis U بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
unequal distribution of income U توزیع نابرابر درامد
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
actual water income U اب ورودی موثر
income elasticity of demand U تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
income elasticity of demand U درامدی تقاضا
income elasticity of demand U کشش
income consumption curve U مصرف
income and expenditure approach U مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
circular flow of income U جریان دوری درامد
circular flow of income U گردش دورانی درامد
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis U فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
theory of value U نظریه ارزش
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
value theory U نظریه ارزش
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
second best theory U نظریه بهترین دوم
in theory U د رعالم فرض
theory U تئوری
theory U فرضیه
theory U نگرش
in theory U درعلم نظری
theory U فرضیه علمی تعلیم
theory U نگره فرضیه
theory U فرض علمی
theory U اصل کلی
theory U علم نظری
theory U نظریه
theory U اصول نظری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com