English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
summer time U فصل تابستان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summer is in U تابستان رسید
summer U تابستانی
summer U چراندن تابستان را بسر بردن
summer U ییلاق
summer U تابستان
summer house U خانه ییلاقی باغچه دار
summer house U خانه باغچه دار
summer house U کلاه فرنگی
summer house U کوشک
summer house U خانه تابستانی
full summer U چله تابستان
summer camp U پایگاهتابستانی
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
Indian summer U هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
full summer U عین تابستان
summer draft U خط ارتفاع بار تابستانی کشتی
summer draft U سطح بار امن تابستانی
summer ide U فصل تابستان
high summer U وسط تابستان
summer solstic U انقلاب تابستانی
summer resorts U ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
summer schools U کلاس تابستانی
summer schools U مدرسه تابستانی
summer school U کلاس تابستانی
summer school U مدرسه تابستانی
summer tree U تیرسردر
summer tree U حمال
summer tree U شاه تیر
summer solstice U انقلاب تابستانی
summer pudding U پودینگ تابستانی
humid - short summer U تابستانکوتاهمرطوب
one swallow does not make a summer <proverb> U با یک گل بهار نمی شود
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
summer bed of a river U بستر تابستانی رودخانه مسیل
humid - long summer U تابستانبلندمرطوب
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
in the time to come U اینده
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
in time U بموقع
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> U سرساعت
in the time to come U در
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
one at a time U یکی یکی
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
in no time U خیلی زود
two time U دو حرکت ساده
in the mean time U ضمنا
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
behind time U دیر
behind time U بی موقع
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
in time U بجا
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
take your time U عجله نکن
time will tell U در آینده معلوم می شود
time is up U وقت گذشت
time in U ادامه بازی پس از توقف
time out <idiom> U پایان وقت
three-four time U نت
from this time forth U ازاین پس
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
off time U مرخصی
old time U قدیمی
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
off time U وقت ازاد
two-two time U نتدودوم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
just in time U درست بموقع
four-four time U چهارهچهارم
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
for the time being U عجالت
Our time is up . U وقت تمام است
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
one-time U پیشین
all-time U بالا یا پایینترین حد
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
what is the time? U وقت چیست
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
i time U time Instruction
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
down time U مرگ
one-time U قبلی
one-time U سابق
about time <idiom> U زودتراز اینها
once upon a time U روزگاری
from this time forth U زین سپس
all the time <idiom> U به طور مکرر
from this time forth U ازاین ببعد
many a time U بارها
once upon a time U یکی بودیکی نبود
many a time U چندین بار
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
from time to time U گاه گاهی
from time to time U هرچندوقت یکبار
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
there is a time for everything U دارد
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U تایم
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U فرصت
time U روزگار
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U مدروز
time U عهد
time U مدت
time U وقت معین کردن
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U متقارن ساختن
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U فرصت موقع
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
specified time U وقت معین
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
some time U یک وقتی
time U وقت
time U زمان
time U زمانه
time out U ساعت غیبت کارگر
time U گاه
time out U ایست
time U فرصت مجال
time U هنگام
at any time <adv.> U هر بار
some time or other U یک روزی
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out U مهلت
time out U تایم
any time <adv.> U همیشه
time out U وقفه فاصله
at any time <adv.> U درهمه اوقات
some time or other U یک وقتی
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
at any time <adv.> U همیشه
time U ایام
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com