English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stop/clear key U دکمهتوقف
stop/clear key U وضوح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stop U ایست
stop U ایستاندن
stop U ایستادن توقف کردن
stop U از کار افتادن مانع شدن
stop U نگاه داشتن
stop U سدکردن
stop U تعطیل کردن
stop U خواباندن بند اوردن
stop U منع
stop U توقف منزلگاه بین راه
stop U ایستگاه نقطه
stop U مانع
stop U متوقف کننده
stop U گیره
stop U برخورد
stop U ورجستن
stop U ناک دان
stop U استوپ داور بوکس
stop U قطع کردن
stop U ایستادن
stop U متوقف کردن ایستگاه
stop U توقف
stop U مکث
stop U جلوگیری منع
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U انجام ندادن عملی
stop U توقف انجام کار
full stop U نقطه
full stop U وقفه کامل
bus stop U ایستگاه اتوبوس
whistle stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle-stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
stop volley U جاخالی
band stop U صافی میان نگذر
bar stop U ضربه میله
bar stop U توقف میله
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop U زبانه در
door stop U دکمه کله قندی
dynamic stop U ایست پویا
elevation stop U حد نهایی درجه
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
firing stop mechanism U مکانیسم ضامن اتش
firing stop mechanism U وسیله منع اتش ضامن خودکار
flag stop U ایست
flag stop U توقف
flue stop U کلید ارگ
flue stop U دکمه ارگ
geneva stop U سیستم نگهدارنده فیلم
geneva stop U کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
grout stop U اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction U دستورالعمل توقف
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
hop stop and jump U قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
isolating stop valve U شیر جدا کننده
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
leave stop U بازداشت
limit stop U حد ایست
program stop U توقف برنامه
reed stop U کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
safety stop U ترمز خطر
safety stop U ضامن اسلحه گیره ضامن
sear stop U مانع پایه اتش
sear stop U مانع چخماق
sear stop U ضامن چکاننده
start stop drives U محرکهای قطع و وصلی
start stop system U سیستم قطع و وصلی
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop bath U ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit U ذرهء ایست نما
stop bit U بیت توقف
stop bit U بیت ایست نما
stop charge regulation U تنظیم با قطع جریان
stop cock U شیر بستن جریان اب
stop cock U شیرسماوری
stop cock U شیر
stop code U کد توقف
stop dog U علامت وقف
stop element U عنصر ایست
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
stop go policy U سیاست تثبیت
stop go policy U توسعه
stop hit U دره
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob U دکمه
stop lamp U چراغ ترمز
stop light U چراغ ترمز
stop lamp switch U کلید چراغ ترمز
stop lamp switch U کلید لامپ ترمز
stop light switch U کلید لامپ ترمز
stop list U صورت متخلفین
stop list U اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs U تیرکهای سد کننده
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. U مثل روز روشن است ( پرواضح است )
clear U جدا
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear U شفاف
clear U روشن زدودن
clear U کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
all clear U علامت رفع خطر
all clear U سوت رفع خطر هوایی
all clear U خطر رفع شد
clear U پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear U دفع توپ ازحوالی دروازه
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear U خالص کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U نص
clear U صریح
all clear U شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
to clear out U بیرون اوردن
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
to clear away U جمع کردن
to clear up U واریختن
to clear off U رهاشدن از
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to clear off U ردکردن
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear way U محوطه صعود
clear up U بازشدن
clear up U مرتب کردن
clear out U خالی کردن
clear out U بیرون اوردن
clear-out U خالی کردن
clear-out U بیرون اوردن
to clear out U خالی کردن
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
to clear up U روشن کردن
clear itself U صاف شدن
clear itself U لا افتادن
to clear away U برچیدن
clear U درست
clear U از گمرک دراوردن
clear U : روشن کردن
clear U ترخیص کردن
clear U شفاف زدودن
clear U واضح
clear U صاف صریح
clear U زلال
clear U :اشکار
clear U سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear U واضح کردن
clear U توضیح دادن
clear U صاف کردن
clear U بطور واضح
clear U پاک کردن
clear U رفع خطر صاف
clear U روشن
clear U فهماندن
clear U پیام کشف روشن کردن
clear U تبرئه کردن
clear sightedness U روشن بینی
clear sightedness U بصیرت تیزنظری
clear span U دهانه ازاد
clear span U دهانه موثر
clear starch U خوب اهارزدن
clear text U متن کشف
clear text U به صورت کشف
stand clear U عقب توپ رفتن
clear sighted U روشن بین
clear sighted U بصیر
clear eyed U پاک نظر
clear proof U دلیل واضح
clear eyed U بصیر
clear for running U طناب برای کشیدن ازاد است
as clear as crystal <idiom> U مثل اشک چشم [زلال]
clear hawse U زنجیرها ازادند
clear ice U یخ شفاف
clear picture U تصویر شفاف
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear the air U شک را برطرف کردن
clear the air U شک را بر طرف کردن
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
to make something clear U چیزی را روشن کردن
clear picture U تصویر واضح
clear space U فضایباز
clear key U دکمهروشن
cut clear U ازاد بریدن
steer clear U اجتناب کردن
clear voiced U دارای صدای صاف
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
clear timber U چوب سالم
clear to send U ترخیص به ارسال
stand clear U جایی را ترک کردن
stand clear U فرمان عقب توپ رو
clear varnish U لاک روشن
clear varnish U لاک شفاف
search and clear U جستجو و پاک کردن دشمن
clear sky U آسمانصاف
clear proof U بینه
to clear land U زمین راصاف کردن
clear headed U هوشیار
clear headed U سرسبک
clear-headed U هوشیار
clear-headed U سرسبک
a clear conscience U وجدان پاک
clear the air <idiom> U برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks <idiom> U همه جارا مرتب کردن
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear-sighted U صاحب نظر
clear-sighted U بصیر
To clear ones throat. U سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
clear-cut U صریح
clear-cut U روشن
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
clear-sighted U روشن بین
stand clear of something <idiom> U ازچیزدور نگه داشتن
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
clear from obligation U بری الذمه
clear cut U صریح
clear cut U روشن
clear and hold U منطقه را پاک و حفظ کنید
steer clear U دور ماندن
clear felling U برش یکسره
With a clear conscience. U با وجدان پاک
clear verses U ایات محکمات
under arm clear U ضربه بلند از پایین دست
clear evidence U بینه
crystal clear U واضح-مبرهن
to steer clear of U بسلامت ردشدن از
To clear away the the rubish. U خاکروبه را جمع کردن
clear evidence U دلیل واضح
clear-cut U درست تعریف شده
anchor clear U لنگر ازاد است
clear text U پیام کشف
clear cutting U برش یکسره
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
line clear signal U علامت ازاد
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
net shot clear U ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
To clear the dining table. U میز ( سفره ) را جمع کردن
The sense of this word is not clear . U معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
line clear signal U سیگنال ازاد
clear-entry key U کلیدصفحههوشیار
clear varnish coat U روکش لاکی براق
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop over <idiom> U شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop by <idiom> U ملاقات کردن
stop over U توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
t stop U روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
to stop [doing something] U نگاه داشتن
non-stop U مدام
non-stop U بیوقفه
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop-go U رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop U پایسته
non-stop U پیوسته
to come to a stop U از کار افتادن [مهندسی]
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
non-stop U یک ریز
non-stop U بیتوقف
to stop [doing something] U دست کشیدن
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
non-stop U یکسره
The waters run clear of the mill . <proverb> U آبها از آسیاب افتاد .
clear and direct meaning of a text U منطوق
A clear conscience fears no accusation <proverb> آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
To stop being intransigent. U از خر شیطان پایین آمدن
stop rod U میلهایستایی
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop coveting something. U دندان طمع چیزی را کشیدن
request stop U ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press U خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop [Engineering] U توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
label-stop U زانویی آبچکان
Stop complaining. U [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. U [اینقدر] نق نزن.
stop-and-go traffic U ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing! U هل ندهید!
Stop pushing! U عاجز نکنید !
Stop nagging! U نق نزن!
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? U ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP U ایستگاه درخواستی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com