Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
statement of charge
U
اعلام اتهامات
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statement
U
گفته بیانیه
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
U
شرح
statement
U
تذکر
statement
U
افهار صورت حساب
statement
U
اعلام کردن
statement
U
بیانیه
statement
U
افهاریه
statement
U
صورت وضعیت
statement
U
صورت حساب
statement
U
بیان وضعیت
statement
U
شرح توضیح
statement
U
اعلامیه
statement
U
تقریر
statement
U
بیانیه افهاریه
statement
U
ادعاء تصریح
statement
U
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statement
U
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statement
U
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statement
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement
U
عبارت
statement
U
گفته
statement
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
U
خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
U
ابلاغ
statement
U
کشف صورتحساب
statement
U
تقریر صورتمجلس
statement
U
قطعنامه
statement
U
صورت
statement
U
صورتحساب اعلامیه
statement
U
شماره انتساب شده
statement
U
به مجموعهای از مابارات دستوری
statement
U
بیانیه دستور
statement
U
حکم
IF statement
U
Gise کار دیگر را
IF statement
U
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
I/O statement
U
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
dd statement
U
دستور تعریف داده
statement
U
نظر
statement
U
رای
r. between two statement
U
مغایرت بین دوافهار
IF statement
U
Then این کار را انجام بده
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
dd statement
U
statement definition data
d. of a statement
U
تکذیب گفته ایی
statement
U
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statement
U
افهار
statement
U
پاسخ
statement
U
بیان
call statement
U
حکم فرا خوانی
statement with debate
U
بیانیه با بحث پیوسته
declarative statement
U
حکم اعلانی
declaration statement
U
حکم اعلانی
declaration statement
U
جمله تعریفی
statement on the debate
U
بیانیه در مورد بحث
conditional statement
U
حکم شرطی
declarative statement
U
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
declarative statement
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarative statement
U
عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
compound statement
U
جمله مرکب
common statement
U
حکم اشتراک
conditional statement
U
دستور شرطی
comment statement
U
حکم توضیحی
assignment statement
U
جمله جایگزینی
continue statement
U
حکم ادامه
control statement
U
جمله کنترلی
control statement
U
حکم کنترل دستور کنترل
data statement
U
حکم دادهای
declarative statement
U
حکم افهاری
dimension statement
U
حکم اعلان بعد
executable statement
U
حکم اجرا پذیر
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
job statement
U
حکم برنامه
monthly statement
U
صورت وضعیت ماهیانه
narrative statement
U
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
negation of statement
U
انکار یا تکذیب گفتهای
nonexecutable statement
U
دستورالعمل اجراناپذیر
nonexecutable statement
U
جمله غیر اجرایی
nonexecutable statement
U
حکم غیرقابل اجرا
receipt statement
U
رسید
receipt statement
U
اعلامیه ورود
provisional statement
U
صورت وضعیت موقت
programming statement
U
حکم برنامه نویسی
procedural statement
U
حکم رویهای
problem statement
U
حکم مسئلهای
imperative statement
U
حکم امری
statement label
U
برچسب حکم
statement label
U
برچسب جمله
executable statement
U
جمله اجرایی
execute statement
U
حکم اجرایی
loss statement
U
صورت سود و زیان
execute statement
U
دستور اجرایی
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
statement of service
U
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
statement of defence
U
لایحه دفاعیه
statement of affairs
U
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
goto statement
U
دستورالعملی در یک زبان سطح بالا
statement of a claim
U
افهار نامه
statement number
U
شماره دستور
statement number
U
شماره حکم
premium statement
U
صورت اضافه ارزش سهام
assignment statement
U
حکم گمارشی
assignment statement
U
عبارت گمارشی
arithmetic statement
U
دستورمحاسباتی
action statement
U
دستورالعمل اقدام
bank statement
U
صورت حساب بانکی
representation
[statement]
U
پاسخ
representation
[statement]
U
رای
bank statement
U
صورتحساب بانکی
an absurd statement
U
افهار نا معقول
an absurd statement
U
حرف بی معنی یا مزخرف
assignment statement
U
حکم انتساب دستورانتساب
arithmetic statement
U
حکم حسابی
representation
[statement]
U
نظر
job control statement
U
جمله کنترل کار
job control statement
U
جمله کنترل برنامه
We go a step even further and make the statement that . . .
U
یک گام فراتر می گذاریم ومی گوئیم ...
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
multi statement line
U
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
data definition statement
U
حکم تعریف داده ها
summary of monthly statement
U
خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
data definition statement
U
دستورتعریف داده ها
general average statement
U
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
input/output statement
U
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
charge
U
خرج
charge
U
پر کردن
take over in charge
U
تصدی
charge
U
خرج منفجره
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
like charge
U
قطبهای همنام
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
in charge
U
متصدی
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
U
محفظهای
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
بار
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
خطای حمله
charge
U
حمله به حریف
charge
U
اتهام
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
بار کردن
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
بار مسئولیت
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
گماشتن
on charge of
U
به اتهام
charge
U
وزن
charge
U
هزینه
charge
U
حمله اتهام
charge
U
عهده داری
charge
U
تصدی
be charge with
U
متهم شدن به
charge
U
متهم ساختن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
متهم کردن
charge
U
بار الکتریکی
like charge
U
شارژ همنام
charge
U
موردحمایت
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
charge
U
پرکردن
in charge
<adj.>
U
مسئول
snow charge
U
بار برف
section charge
U
خرج جزء جزء
shaped charge
U
خرج گود
powder charge
U
خرج پرتاب گلوله
soaking charge
U
بار سولفات زدای
shaped charge
U
خرج مقعر
spinning charge
U
بار چرخان
section charge
U
خرج چند قسمتی
residual charge
U
بار الکتریکی مانده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
space charge
U
ناحیه بار فضا
satchel charge
U
خرج خورجینی
space charge
U
بار پیرامونی
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
U
خرج
propelling charge
U
خرج پرتاب
propellant charge
U
خرج پرتاب
satchel charge
U
خرج کیسهای
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
to charge the battery
U
باتری را بار کردن
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
bursting charge
U
دستگاه با ماده منفجره
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
U
حداقل هزینه
explosive charge
U
دستگاه با ماده منفجره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com