Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
smile played on his lips
U
تبسم برلبانش بوسه میزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile .
U
گل از گلش شکفت
to smile at
U
مسخره کردن
to smile at
U
خندیدن به
smile
U
لبخند زدن
smile
U
تبسم
smile
U
لبخند
f. smile
U
لبخندیاخنده زورکی
to salute with a smile
U
با لبخند تلقی کردن
an incredulous smile
U
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
constrained smile
U
لبخند زورکی
to force a smile
U
خنده زورکی کردن
maternal smile
U
لبخند مادرانه
insinuative smile
U
لبخندی که برای خود شیرینی یا خود جا کنی باشد
sunny smile
U
لبخند ملیح
crack a smile
<idiom>
U
لبخند زدن
to smile a person into a mood
U
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
lips
U
واحد اندازه گیری سرعت برای کامپیوترهای نسل پنجم
lips
U
استاندارد و اندازه گیری توان پردازش از موتور واسط
lips
U
Second Per LogicalInferences
he did not open his lips
U
خاموش ماند
purse the lips
U
بستن لبها
he did not open his lips
U
دهان نگشود سخن نگفت
he did not open his lips
U
لب نگشود
red lips
U
لبهای قرمز
to purse one's lips
U
قهر کردن
He had a cigar between his lips .
U
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
To pout ones lips .
U
لب غنچه کردن
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
ripe lips
U
لبهای قرمز
to escape one's lips
U
از دهان کسی در رفتن
my lips are sealed
U
لبهایم رابسته اند
I licked my lips
[in anticipation]
.
U
دهنم آب افتاد.
commissure of lips of mouth
U
سطحاتصالدولب
From your lips to God's ears!
<idiom>
U
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
He licked ( smacked ) his lips .
U
لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
played
U
بازی
He played so well that …
U
بقدری خوب بازی کردکه ...
played
U
اداره مسابقه
played
U
نمایش نمایشنامه
played
U
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
played
U
رل بازی کردن
played out
<idiom>
U
خسته ،از پا درآمده
played
U
زدن
played
U
الت موسیقی نواختن
played
U
تفریح کردن ساز زدن
played
U
تفریح بازی کردن
played
U
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played
U
کیفیت یاسبک بازی
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
U
حرکت ازاد
played
U
خلاصی داشتن
played out
U
ازکارافتاده
played out
U
خسته
played out
U
مانده
played
U
بازی کردن
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
U
رقابت
played
U
ضربه به توپ
played out
U
وامانده
played
U
شرکت درمسابقه انفرادی
played
U
خلاصی بازی
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
I have not played my ace.
U
ورق دادن
to be played out
[enacted]
U
رخ دادن
he played a pretty trick
U
خوب حیلهای زد
he played a pretty trick
U
خوب حقهای زد
He played the part of Rostam .
U
نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
I played every trick in the book .
U
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
Theres many a good tune played on an old fiddle.
<proverb>
U
یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
I have not played my trump ( winning ) card .
U
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com