English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ship's company U پرسنل ناو
ship's company U خدمه ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in company with U باتفاق
Two is company , three is none . <proverb> U دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
to w up a company U امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
Come along and keep me company. U بامن بیا تا تنها نباشم
to keep company U باهم امیزش کردن
to keep company U باهم بودن
in company U دسته جمعی
to keep company with U همراه بودن با
associated company U شرکت وابسته
associated company U شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
in company U درجمعیت
in company U باجمع
in company with U همراه
company U گروهان
company U تجارتخانه
company U مصاحبت کردن با
company U گروهان همراه کسی رفتن
company U همراه
company U دسته هیئت بازیگران
company U گروه
company U شریک
company U شرکت
company U انجمن
company U کمپانی
company U جمعیت
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company U کمپانی مسلط
incorporated company U شرکت ثبت شده
holding company U شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
unlimited company U شرکت با مسئولیت نامحدود
holding company U شرکت صاحب سهم
holding company U شرکت مالک
holding company U شرکت مرکزی
mutual company U شرکت تعاونی
dissolution of a company U انحلال شرکت
winding up of a company U انحلال شرکت
doctor to the company U پزشک شرکت
electric company U شرکت برق
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
He is a new face in the company . U چهره تازه ای درشرکت است
finance company U شرکت تامین مالی
finance company U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company U شرکت اتش نشانی
growth company U شرکت در حال گسترش
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
headquarters company U گروهان ارکان
headquarters company U گروهان قرارگاه
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
cooperative company U شرکت تعاونی
trust company U شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
to part company with any one U رفاقت را با کسی بهم زدن
private company U شرکت خصوصی
proprietary company U شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company U شرکت خصوصی
supply company U شرکت تامین کننده
subsidiary company U شرکت فرعی
stock company U شرکت سهامی
separate company U گروهان مستقل
service company U گروهان خدمات
software company U شرکت نرم افزاری
shipping company U شرکت کشتیرانی
shipping company U شرکت کشتی رانی
insurance company U شرکت بیمه
invalidation of company U بطلان شرکت
trading company U شرکت تجارتی
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
to overcapitalize a company U سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
to keep a person company U پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to break company U جدایی کردن
parent company U شرکت مادر
parent company U شرکت اصلی
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
shipping company U شرکت حمل و نقل
public company U شرکت سهامی عام
a stand-alone company U یک شرکت مستقل
carrier company U تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
to have a holding in a company U در شرکتی دارائی سهام داشتن
to join company with somebody U به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
company commander U فرمانده گروهان
company funds U اعتبارات گروهانی
company grade U در رده گروهان
company grade U پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law U قوانین شرکت
company network U شبکه همکار
branch of a company U شعبه شرکت
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
commercial company U شرکت تجاری
to shake up [a company] <idiom> U سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
affiliated company U شرکت وابسته
offshore company U شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
Company town U شهرک کارگران
acting company U شرکت عامل
article of a company U اساسنامه شرکت
aircraft company U شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company] U هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
company network U شبکه شرکت
company team U تیم گروهانی
company team U تیم مرکب
controlling company U موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company law U قوانین مربوط به شرکتها
company union U اتحادیه شرکت
company secretary U منشی شرکت
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
company seal U مهر شرکت
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
What's your insurance company? U شرکت بیمه شما کدام است؟
controlled company U شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company U holdingcompany
quasi public company U شرکت نیمه دولتی
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
The hell with the company (office). U گور بابای شرکت ( اداره )
terminal service company U گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
producers cooperative company U شرکت تعاونی تولید
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
letter-box company U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
joint-stock company U شرکت سهامی
part company with a person U رفاقت را با کسی بهم زدن
Iran Carpet Company U شرکت سهامی فرش ایران
limited liability company U شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company U شرکت با مسئوولیت محدود
non-resident company [British E] U شرکت غیر ساکن
computer serrices company U شرکت خدمات کامپیوتری
Our company is oprerating in several countries . U شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
head office of company U مرکز اصلی شرکت
extend the life of the company U امتداد مدت شرکت
unlimited liability company U شرکت تضامنی
a company of good standing U شرکتی با اعتبار
computer leasing company U شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
To lay the foundation of a company. U پایه واساس شرکتی راریختن
standard oil company U استاندارد اویل کمپانی
standard oil company U شرکت نفت استاندارد
joint stock company U شرکت سهامی
public joint stock company U شرکت سهامی عام
private joint stock company U شرکت سهامی خاص
employer's liability insurance company U شرکت بیمه
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We have no vacant position ( opening ) in this company . U دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
ship U کشتی هوایی هواپیما
ship U شناوه
ship over U تجدید کنترات خدمت دریایی
ship U جهاز
ship کشتی
ship U کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
ship U سوار کشتی شدن سفینه
ship U ناو
the ship is in d. U کشتی در خطراست
q ship U ناو فریبنده ودروغین
q ship U ناو تله
ship U حمل و نقل کردن
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship U با کشتی حمل کردن فرستادن
to let ship U ول کردن
to take ship U درکشتی گذاشتن
to take ship U با کشتی بردن
to take ship U در کشتی سوار کردن
to let ship U ازدست دادن
to let ship U ازاد کردن
ex ship U تحویل در کنار کشتی
to take ship U با کشتی حمل کردن
ship U حمل کردن
ex ship U یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
to get a ship under way U کشتی ای راراه انداختن
Saving your presence . present company excepted . U بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
sister ship U کشتی همسان
ship's anchor U لنگرکشتی
small ship U کشتی کوچک یا با طول کم
container ship U انبارکشتی
space ship U کشتی فضایی سفینه فضایی
sister ship U کشتی خواهر
war ship U کشتی جنگی
sister ship U ناو همتا
soldier ship U سربازی
sister ship U ناوهای هم شکل و هم نوع
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
ship's service U فروشگاه ناو
ship yard U کارخانه کشتی سازی
ship your oars U پارو بیرون
factory ship U قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
ship's side U کنارهکشتی
ship's corporal U دژبان دریایی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
ship's master U کاپیتان کشتی تجاری
ship's master U افسرارشد کشتی
ship's papers U اسناد حمل
ship's launch U قایقبزرگموتوریکشتی
ship's rail U راه اهن منتهی به کشتی
ship yard U محل کشتی سازی
space ship U ناویز
space ship U فضاکشتی
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
to prize a ship U کشتی رادردریابه غنیمت بردن
to pile up a ship U کشتی را بخاک نشاندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com