Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
satchel charge
U
خرج خورجینی
satchel charge
U
خرج کیسهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
satchel
U
کیف مدرسه
satchel
U
خورجین
satchel
U
چنته
satchel
U
کیف بند دار
satchel bag
U
کیفمدرسه
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
be charge with
U
متهم شدن به
like charge
U
شارژ همنام
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
like charge
U
قطبهای همنام
in charge
U
متصدی
on charge of
U
به اتهام
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
U
تصدی
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
<adj.>
U
مسئول
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
خطای حمله
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
بار
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
پر کردن
charge
U
خرج منفجره
charge
U
هزینه
charge
U
خرج
charge
U
وزن
charge
U
متهم کردن
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
بار مسئولیت
charge
U
موردحمایت
charge
U
پرکردن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
متهم ساختن
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
حمله اتهام
charge
U
گماشتن
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
تصدی
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
بار کردن
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده داری
charge
U
حمله به حریف
charge
U
محفظهای
charge
U
اتهام
mobile charge
U
بار متحرک
soaking charge
U
بار سولفات زدای
snow charge
U
بار برف
space charge
U
ناحیه بار فضا
spinning charge
U
بار چرخان
shaped charge
U
خرج مقعر
space charge
U
بار پیرامونی
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
tapering charge
U
پر کردن شیبدار
charge hand
U
کارگر معمولی
surface charge
U
بار سطحی
supplementary charge
U
خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge
U
خرج تکمیلی
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge
U
خرج چسبنده
static charge
U
برق ساکن
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge
U
اعلام اتهامات
shaped charge
U
خرج گود
section charge
U
خرج جزء جزء
pole charge
U
خرج دستکی
point charge
U
بار نقطهای
plaster charge
U
خرج انفجاری افشان
plaster charge
U
خرج شراپنل
partial charge
U
بار جزیی
normal charge
U
خرج معمولی توپ
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
officer in charge
U
افسر مسئول
nucleon charge
U
بار نوکلئون
pole charge
U
خرج میلهای
powder charge
U
خرج باروت
powder charge
U
خرج پرتاب گلوله
section charge
U
خرج چند قسمتی
multisection charge
U
خرج چند کیسهای
multisection charge
U
خرج چندقسمتی
negative charge
U
بار منفی
positive charge
U
بار مثبت
residual charge
U
بار الکتریکی مانده
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
U
خرج
propelling charge
U
خرج پرتاب
propellant charge
U
خرج پرتاب
nuclear charge
U
بار هسته
export charge
U
حقوق صادرات
export charge
U
هزینه صادرات
export charge
U
تعرفه صادرات
import charge
U
تعرفه واردات
import charge
U
هزینه واردات
import charge
U
حقوق واردات
electrostatic charge
U
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
charge carrier
U
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
elementary charge
U
بار بنیادی
[فیزیک]
elementary charge
U
بار الکترون
[فیزیک]
explosive charge
U
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
U
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
U
باتری را بار کردن
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
baton charge
U
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator
U
اندازهشارژ
zero charge potential
U
پتانسیل بار صفر
volume charge
U
بار حجمی
unlike charge
U
قطب غیر همنام
trickle charge
U
پر کردن اهسته
total charge
U
بارگذاری کامل
toll charge
U
باج
to give in charge
U
سپردن
to give in charge
U
تسلیم کردن
to charge a gun
U
خرج در تفنگ گذاشتن
charge nurse
U
سر پرستار
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
U
حداقل هزینه
minimum charge
U
حداقل قیمت
What's the charge per day?
U
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
U
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
U
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
U
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
U
گونهایمالیات
telephone charge
U
هزینه تلفن
melting charge
U
شارژ ذوب
detonation charge
U
خرج انفجار
counter charge
U
تهمت متقابله
bound charge
U
بار بسته
bring a charge against someone
U
به کسی تهمت زدن
bursting charge
U
خرج تلاش
conservation of charge
U
بقای بار الکتریکی
condenser charge
U
بار خازن
bursting charge
U
خرج منفجرکننده
collection charge
U
هزینه وصول
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge
U
خرج تخریب
boost charge
U
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
detonating charge
U
چاشنی
detonating charge
U
خرج منفجر کننده
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
bank charge
U
هزینههای بانکی
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
density of charge
U
چگالی بار برقی
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
deep charge
U
خرج گود
coke per charge
U
ذغال کک شارژ
charge with a fault
U
تخط ئه کردن
charge daffaires
U
شارژدافر
charge and discharge
U
محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires
U
شارژ دافر
charge d'affaires
U
کاردار سفارت
charge d'affaires
U
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
U
نایب سفارت
charge d'affaires
U
کاردار
charge balance
U
موازنه بار
charge density
U
چگالی بار
charge account
U
حساب بدهی مشتری
bursting charge
U
بار انفجاری
charge pits
U
چالههای خرج
charge of the electron
U
بار الکترون
carrying charge
U
هزینه حمل و نقل
charge a kiln
U
چیدن کوره
charge neutrality
U
خنثایی بار
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a sum to
U
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity
U
فرفیت بار
detonation charge
U
خرج تلاش
give in charge
U
تحویل پلیس دادن
give in charge
U
سپردن
cover charge
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
furnace charge
U
شارژ کوره
full charge
U
خرج کامل توپ
free of charge
U
مجانی
free of charge
U
معاف از حقوق گمرکی
handing charge
U
هزینه باربری
hard charge
U
بشدت و حداکثر سرعت راندن
depth charge
U
خرج عمیق
depth charge
U
خرج زیرابی بمب زیرابی
impulse charge
U
نیروی محرکه اولیه
impulse charge
U
خرج محرکه
ignition charge
U
خرج اشتعال
ignition charge
U
خرج احتراق
depth charge
U
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
free of charge
U
رایگان
formal charge
U
بار قراردادی
extra charge
U
هزینه فوق العاده
electric charge
U
بار الکتریکی
service charge
U
اضافه کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com