Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those were the days . Good old days .
U
یاد آنروزها بخیر
salad
U
سالاد
green salad
U
سالادسبز
word salad
U
اشفته گویی
salad spinner
U
سالادخردکن
word salad
U
سالاد کلمات
salad bowl
U
کاسهسالاد
salad crisper
U
جایگاهسبزیجات
fruit salad
U
سالاد میوه
salad dish
U
فرفسالاد
salad fork
U
چنگالسالادخوری
potato salad
U
سالاد سیب زمینی
to dress
[salad]
U
چاشنی زدن
[آرایش دادن ]
[سالاد]
salad dressing
U
چاشنی وادویه مخصوص سالاد
salad dressings
U
چاشنی وادویه مخصوص سالاد
salad oil
U
روغن زیتون اعلی
salad burnet
U
مشکک
salad plate
U
بشقابسالادخوری
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
the days of old
U
روزگار پیشین
two days d
U
دو روز درنگ
Two more days to go before (until). . .
U
دوروز مانده تا ...
these days
<adv.>
U
در این روزگار
these days
<adv.>
U
این روز ها
these days
<adv.>
U
امروزه
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
a few days
U
چند روزی
Every three days .
U
سه روز درمیان
One of these days .
U
همین روزها
It took us four days to get there .
U
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
two days d
U
دو روز معطلی
the a of days
U
خدای سرمدی قدیم الایام
the a of days
U
خدای ازلی
in these latter days
U
در این روزگاراخر
in the days of
U
در روزگار
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
days
U
یوم
every three days
U
سه روزیکبار
days
U
روز
an a days
U
یک روز در میان
in the days of
U
درایام
one of these days
U
دراینده نزدیک
in the next few days
U
درهمین چند روزه
nine days wonder
U
چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one or two days
U
یکی دو روز
appointed days
U
قرار های ملاقات
Midsummer's Days
U
جشن 42 ژوئن
pay-days
U
روز پرداخت حقوق
days on end
U
چند روز متوالی
flag days
U
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
Midsummer Days
U
جشن 42 ژوئن
appointed days
U
تاریخ ها
today of all days
U
مخصوصا امروز
appointed days
U
وعده های ملاقات
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
somebody's days are numbered
<idiom>
U
نومید بودن کسی در موقعیتی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
فوت کردن کسی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered.
<idiom>
U
زمان فوت کردنش نزدیک است.
Does it have to be today (of all days)?
U
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days .
U
وضع من این روزها میزان است
During the past few days.
U
طی چند روز گذشته
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days .
U
روز شماری کردن
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
ember days
U
روزهای روزه ودعا
One hardly ever sees him these days.
U
اینروزها کم پیداست
gang days
U
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
i stayed there for days
U
سه روز انجا ماندم
young days
U
جوانی
days of grace
U
مهلت اضافی
man days
U
نفر در روز
to end one's days
U
مردن
running days
U
ایام هفته
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
It was customary in the old days that. . .
U
درگذشته رسم بر این بود که ...
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
The days are getting shorter now .
U
روزها دارند کوتاه می شوند
I want to take a couple of days off .
U
یک ردوروز مرخصی می خواهم
dog days
U
ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace
U
ایام مهلت
the days of woman's state of
U
discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
His departure has been postponed for two days.
U
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
days sight draft
U
برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days .
U
چند روز گرسنگی کشیدیم
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
He is expected to arrive in acople of days.
U
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Cash is in short supply these days .
U
از حقوق ماهانه ام کم کنید
In times past . In olden days .
U
درروزگاران قدیم
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
U
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.
U
اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com