Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rush-hour traffic
U
وقت شلوغ رفت و آمد
rush-hour traffic
U
ساعت شلوغی ترافیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rush-hour
U
وقت پررفت و آمد
rush-hour
U
ساعت شلوغی
rush-hour
U
ساعت پرمشغله
rush
U
جویبار
rush
U
جوی
rush
U
ازدحام مردم
in a rush
<idiom>
U
عجله داشتن
rush
U
حرکت شدید
rush
U
حمله یورش
rush
U
جزئی
rush
U
بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
Why all this rush ?
U
عجله ات برای چیست ؟
rush
U
نی بوریا
rush
U
هجوم بردن
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush
U
یورش کردن
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
to rush at
U
یورش یاحمله کردن به
rush root
U
ریشه ایرسا
rush root
U
ریشه اریسا
rush candle
U
شمع پیزر فتیله
pass rush
U
حمله مدافعان به پاس دهنده
it is not worth a rush
U
به بشیزی نمیارزد
club rush
U
بته لویی
sweet rush
U
گور گیاه
there is a rush for the papers
U
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
to rush a bill through
U
لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to rush a stream
U
از نهری تند گذشتن
to rush any one into danger
U
کسیرا بخطر کشانیدن
bog rush
U
گورگیاه
During the rush hours.
درساعات شلوغی
[پر رفت وآمد پر ترافیک]
He came over here in a mad rush.
U
او
[مرد]
با کله اینجا آمد.
i dont care a rush
U
مرا هیچ پروایی نیست
To tramp the streets . To rush uselessly.
U
سگ دوزدن
hour ly
U
ساعت به ساعت
zero hour
U
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
hour
U
وقت
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
hour
U
مدت کم
zero hour
U
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
h hour
U
ساعت س
hour
U
06 دقیقه
hour
U
ساعت
zero hour
U
ساعت شروع عملیات
zero hour
U
ساعت س
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
do not go in an u. hour
U
وقتی که ساعت بداست نروید
h hour
U
ساعت شروع عملیات
e hour
U
وقت ستادی
Every so often . Every hour on the hour.
U
دم به ساعت
e hour
U
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
in hour's time
U
د ر
in hour's time
U
دو ساعت
in the space of an hour
U
بفاصله یک ساعت
quarter hour
U
پانزده دقیقه
half hour
U
03 دقیقه
hour circle
U
نصف النهار حلقه مدرج
quarter of an hour
U
یک چهارم سده
horsepower hour
U
توان اسب در ساعت
hour angle
U
زاویه ساعتی
hour angle
U
زاویه نصف النهارجغرافیایی
hour angle
U
زاویه ساعتی خورشید
hour circle
U
دایره ساعتی
man hour
U
واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
hour glass
U
ساعت ریگی
man hour
U
نفر ساعت
man hour
U
واحد کار بر حسب ساعت
man hour
U
یک ساعت کار یک کارگر
hour meter
U
زمان شمار
quarter hour
U
ربع ساعت
at an unearthy hour
U
بی موقع
man-hour
U
نفرساعت
watt hour
U
وات ساعت
at the eleventh hour
U
در آخرین لحظات
kilowatt hour
U
کیلووات در ساعت
eleventh hour
U
آخرینفرصت
lunch hour
U
ساعتصرفنهار
It take one hour there and back.
U
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
happy hour
<idiom>
U
ساعات تفریح وخوشی
unearthly hour
<idiom>
U
مزاحمت
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
U
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
at the elventh hour
U
دقیقه نود کاری انجام دادن
man-hour
U
جمع تعداد ساعات کار
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
hour hand
U
عقربه ساعت شمار
hour hands
U
عقربه ساعت شمار
the hour has struck
U
زنگ ساعت زده شد
hour land
U
عقربه ساعت شمار
half hour
U
نیم ساعت
ampere hour
U
امپر- ساعت
ampere hour
U
امپر ساعت
life is not worth an hour's p
U
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
ampere hour capacity
U
فرفیت باطری
greenwich hour angle
U
زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
sidereal hour angle
U
زاویه ساعتی نجومی
How did this half hour unfold?
U
این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
The poison took effect after one hour.
زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
var hour meter
U
کنتور مصرف کور
hour angle gear
U
ساعتدندهدارگوشهای
ampere hour meter
U
امپر- ساعت سنج
watt hour meter
U
کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
watt hour meter
U
وات ساعت متر
local hour angle
U
زاویه ساعتی محلی
kilowatt hour meter
U
کنتور کیلووات ساعت
watt hour meter
U
وات- ساعت سنج
the morning hour has gold in its mouth
<proverb>
U
سحرخیز باش تا کامروا باشی
induction watt hour meter
U
کنتور وات ساعت القائی
volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف فاهری
induction type hour meter
U
کنتور القائی
twenty four hour charge rate
U
امپر مجاز باتری
ampere hour meter regulation
U
تنظیم امپر- ساعت سنج
reactive volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف کور
reactive volt ampere hour meter
U
کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
ampere hour efficiency of storage batter
U
بازده باتری انبارهای
traffic
U
امد و شد
traffic
U
رفت و امد
traffic
U
رفت و امد وسایل نقلیه
traffic
U
ترافیک
traffic
U
عبور و مرور
traffic
U
امد و رفت
through traffic
U
عبور یکسره
through traffic
U
شد امد ترانزیتی
through traffic
U
ترافیک ترانزیتی
traffic
U
داد وستدارتباط کسب
traffic
U
امد وشدکردن
traffic
U
عبو ومرور وسائط نقلیه
traffic
U
تجارت غیرقانونی
traffic
U
تجمع مدافعان
traffic
U
تجارت
traffic
U
مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
traffic
U
داده پیام دریافتی
traffic
U
تردد کردن
traffic
U
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffic
U
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffic
U
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود
traffic
U
امد و شد حمل و نقل
one-way traffic
U
عبوریکطرفه
traffic
U
مبادله کالا
traffic
U
حرکت سیر
traffic
U
گذشتن
traffic
U
نقل
traffic
U
انتقال دریانوردی
traffic
U
تجارت هدایت شده
two-way traffic
U
محلعبوردوطرفه
through traffic
U
امد و رفت ترانزیتی
traffic
U
شد وامد
traffic
U
کالا
traffic
U
امد وشد رفت وامد
traffic
U
مخابره
merging traffic
U
ترافیکخیابانفرعیاتوبان
The traffic is heavy.
U
ترافیک سنگین است.
traffic lanes
U
خطترافیک
transit traffic
U
عبور ترانزیتی
traffic density
U
پرپشتی شد امد
traffic jam
U
ترافیکوراهبندانسنگین
traffic warden
U
فردیکهمفمورکنترلنحوهپارکاتومبیلهااست
emerging traffic
U
جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
traffic circles
U
دایرهی یک طرفه
traffic circle
U
دایرهی یک طرفه
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
local traffic
U
رفت و امد محلی
traffic light
U
چراغ راهنمایی
traffic control
U
کنترل ترافیک
to regulate the traffic
U
[جریان]
ترافیک را کنترل کرن
to be closed to
[all]
traffic
U
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
merging traffic
U
ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
stop-and-go traffic
U
ترافیک سپر به سپر
traffic designer
U
نقشه کش رفت و امد
dense traffic
U
ترافیک سنگین
heavy traffic
U
ترافیک سنگین
street traffic
U
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
air traffic
U
رفت و آمد هواپیمایی
turning traffic
U
ترافیک پیچ دار
incoming traffic
U
جاده وسایل که می آیند
outgoing traffic
U
جاده به راستای بیرونی
moving traffic
U
ترافیک در حال حرکت
There is heavy traffic.
U
ترافیک سنگین است.
traffic congestion
U
راهبندان سنگین
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
traffic volume
U
بار شد و امد
gyratory traffic
U
شد امدچرخشی
road traffic
U
رفت و امد خیابان
road traffic
U
ترافیک جاده ترافیک خیابان
road traffic
U
امد وشد خیابان
traffic lane
U
یک خط جاده برای یک مسیر
telecommunication traffic
U
ترافیک ارتباطات
telecommunication traffic
U
ترافیک مخابرات
telephone traffic
U
ترافیک تلفنی
airfield traffic
U
عبورو مرور در فرودگاه
airfield traffic
U
عبور و مرور فرودگاه
container traffic
U
تراکم حمل و نقل کانتینرها
tidal traffic
U
امد و شد ناقرینه
tidal traffic
U
شد امدنابرابر
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
street traffic
U
ترافیک
[جاده]
traffic sign
U
علامت عبور و مرور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com