Perdic | rules for forming plurals | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 72 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	rules for forming plurals U	ایین جمع بندی
	rules for forming plurals U	قواعد جمع بندی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	forming up U	تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
	forming U	شکل دادن
	forming U	فرم کاری
	forming U	شکل گیری
	forming up U	تجمع
	forming work U	فرمکاری
	hand forming U	شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
	cold forming U	حالت دهی در حالت سرد
	explosive forming U	شکل دادن انفجاری
	forming property U	قابلیت شکل پذیری
	land forming U	شکل دادن زمین
	forming attachment U	تجهیزات تراش پروفیل
	forming die U	حدیده شکل دهی
	vaccum forming U	شکل دادن در خلاء
	forming force U	قوه تغییر شکل
	forming method U	روش تغییر شکل
	hot forming U	شکل دهی در حالت گرم
	automatic forming machine U	دستگاه قالب بندی خودکار
	image forming system U	سیستم تصویر سازی
	forming of battery plates U	اماده سازی صفحات باتری
	hot forming property U	خاصیت تغییر شکل پذیری گرم
	acid forming element U	عنصر اسیدی
	acid forming element U	عنصر اسیدساز
	cold forming property U	قابلیت شکل دهی
	rules U	قواعد بازی
	to r against the rules U	بقوانین پشت پا زدن
	under these rules U	بموجب این قوانین
	to use these rules U	از این قاعده ها استفاده کردن
	rules U	وعملیات روی آنها
	rules U	روش آزمایش پیام ورودی برای وضعیتهای خاص
	b rules U	قواعدی در یک سیستم تولید به عقب
	standing rules U	نظامات
	selection rules U	قواعد گزینش
	rules of the roads U	قوانین راه
	rules of the roads U	قوانین دریانوردی
	rules of road U	قوانین بین المللی عبور ومرور دریایی
	rules of procedure U	نظامنامه داخلی
	rules of procedure U	قوانین مربوط به روش جاری
	rules of procedure U	روش جاری
	standing rules U	مقر ره
	standing rules U	مقر رات
	slide rules U	خط کش مهندسی
	the rules of protocol U	قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
	pocket rules U	خط کش های تاشو [ابزار]
	pocket rules U	خط کش های جیبی [ابزار]
	slide rules U	خط کش ریاضی
	ground rules U	قوانینپایهایواساسی
	golden rules U	قاعده زرین
	transformational rules U	مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
	rules of football U	قوانین یا قواعد فوتبال
	rules of engagement U	روشهای درگیری پدافند هوایی
	infraction of rules U	نقض قوانین
	hague rules U	قوانین لاهه
	fundamental rules U	قواعدیاقوانین اساسی
	commutation rules U	قواعد جابجایی
	competition rules U	قوانین رقابت
	inland rules U	قوانین داخلی
	inland rules U	مقررات حرکت در ابهای داخلی
	rules of engagement U	قوانین درگیری
	rules of decorum U	اداب
	rules of chess U	قوانین شطرنج
	hund rules U	قواعد هوند
	slide rules U	خط کش محاسبه
	fleming's rules U	قواعد فلمینگ
	rules committee U	کمیته قوانین
	precendence rules U	قواعد تقدم
	marquis queensberry rules U	مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
	To break the law (rules , regulations). U	قانون شکنی کردن
	european community competition rules U	مقررات رقابت در جامعه اروپا
	Pay attention to the house rules [hazard statements] . U	توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy