English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
returning officers U سرپرست انتخابات برزن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
returning U گزارش نهایی هیات تحقیق
returning U مراجعت
returning U عملکرد کارکرد
returning U پس فرستادن عودت
returning U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returning U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
returning U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning U نشانههای انتهای خط
returning U کلید Return
returning U اعاده بازگشت
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U عودت دادن
returning U بازگشت
returning U برگشت
returning U مراجعت برگرداندن
returning U برگشتن
returning U مراجعت کردن
returning U رجعت
returning U اعاده
returning U بازده
returning U درامد
returning U عودت
returning U مراجعت کردن عکس العمل
returning U گزارش رسمی
returning U گزارش دادن
returning U عایدی
returning officer U سرپرست انتخابات برزن
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers U فرمان دادن
officers U امین صلح
officers U مامور کارمند اداری
officers U مامور
officers U عضو هیات رئیسه
officers U متصدی ضابط عدلیه
officers U مامور متصدی
officers U افسر
officers U صاحب منصب
non-commissioned officers U درجه دار
officers' quarters U بخشدفتری
probation officers U مامور نافر
officers call U شیپور افسر پیش
officers call U نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
senior officers U افسران ارشدیا بالارتبه
police officers U افسر پلیس
police officers U افسر شهربانی
police officers U پاسبان
police officers U مامور پلیس
commanding officers U افسر فرمانده
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
warrant officers U افسر یار
petty officers U ناو استوار دوم
petty officers U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers U مهناوی
petty officers U درجه دار
commissioned officers U افسرشاغل
commissioned officers U افسر کادر
commissioned officers U افسر
warrant officers U افسریار
warrant officers U ناوبانیار ستوانیار
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
law officers of the crown U وکیل عمومی دادیار
law officers of the crown U دادستان
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com