English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reserve army of unemployed U سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed U ارتش ذخیره بیکاران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
army reserve U احتیاط نیروی زمینی
army reserve U قسمت احتیاط نیروی زمینی
industrial reserve army U ارتش ذخیره صنعتی
army reserve command U فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
unemployed U بیکار
unemployed U بی مصرف
unemployed U عاطل
unemployed U بکاربیفتاده
unemployed <adj.> U بیکار [بدون کار]
reserve U ذخیره کردن اختصاص دادن
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
with reserve U بقید احتیاط
under reserve U تحت تضمین
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
reserve U نگهداشتن
reserve U قید شرط
reserve U کنار گذاشتن
reserve U اندوخته
reserve U رزرو کردن
reserve U از پیش حفظ کردن
reserve U مدارا
reserve U توداربودن
reserve U احتیاط یدکی
reserve U ذخیره
reserve U اندوختن اندوخته
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserve U پس نهاد کردن
reserve U پس نهاد
reserve U احتیاط
reserve U ذخیره کردن
reserve U کتمان حقیقت
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve U عضو علی البدل
reserve buoyancy U حجم بالاتر از خط ابخور ناو
operational reserve U احتیاط عملیاتی
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
payment under reserve U پرداخت تحت تضمین
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
reflex reserve U پس مانده بازتاب
reserve accumulator U انباره کمکی
reserve center U مرکز احتیاط
operational reserve U ذخیره عملیاتی
reserve buoyancy U جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
nature reserve U اندوختگاه نیادی
nature reserve U اندوختگاه طبیعی
national reserve U اندوختگاه ملی
central reserve U سکوی میانی
central reserve U سکوی وسط
capital reserve U اندوخته سرمایه
capital reserve U ذخیره سرمایه
equipment reserve U ذخیره تجهیزاتی
battle reserve U ذخیره جنگی
floating reserve U احتیاط سیال
floating reserve U نیروی ذخیره احتیاط متحرک
general reserve U احتیاط عمومی
gold reserve U اندوخته طلا
liability reserve U ذخیره بدهیها
national reserve U پاستگاه ملی
mobile reserve U احتیاط متحرک
reserve curreny U ارز ذخیره
reserve curreny U پول ذخیره
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
reserve requirements U ذخائر مورد نیاز
reserve stock U اماد ذخیره
reserve stock U موجودی ذخیره
rolling reserve U اماد ذخیره غلطان
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
stone reserve U ذخیره سنگ
tactical reserve U احتیاط تاکتیکی
tactical reserve U نیروهای احتیاط تاکتیکی
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
paper in reserve U کاغذذخیرهای
reserve parachute U چترذخیرهای
Could you reserve a room for me? U آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
battle reserve U احتیاط جنگی
reserve price U قیمت پایه در حراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
reserve mobilization U بسیج احتیاطها
reserve fund U وجوه اندوخته
reserve fund U وجوه ذخیره
reserve fund U سرمایه احتیاطی
reserve force U نیروی احتیاط
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
reserve echelon U رده احتیاط
reserve mobilization U بسیج نیروهای احتیاط
reserve price U بهای قطعی
reserve price U اخرین بها
reserve on board U مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
reserve officer U افسر احتیاط
reserve officer U افسر وفیفه
fractional reserve banking U روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
federal reserve system U سیستم ذخیره فدرال
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
federal reserve system U نظام فدرال رزرو
fuel reserve tank U مخزن ذخیره سوخت
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
federal reserve system U سیستمی که به موجب ان
federal reserve system U ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
strict nature reserve U اندوختگاه طبیعی بازداشته
auction sale without reserve U فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
the a of the army U پیشرفت ارتش
army U لشگر
army U دسته
army U ارتش نیروی زمینی
army U نیرو زمینی
army U صف
army U جمعیت
army U سپاه گروه
army U ارتش
army U جیش
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
standing army U ارتش دائمی
secretary of the army U وزیر نیروی زمینی
army artillery U توپخانه ارتش
right wing of army U پهلوی راست میمنه
right wing of army U جناح یمین
army aviation U هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army artillery U توپخانه نیروی زمینی
army attache U وابسته نظامی
army attache U وابسته زمینی
army aviator U خلبان نیروی زمینی
army forces U نیروهای زمینی
army depot U امادگاه نیروی زمینی
army corps U سپاههای نیروی زمینی
army corps U سپاههای ارتش
army corpa U ستون
army corpa U سپاه
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army commander U فرمانده ارتش
army base U پادگان نیروی زمینی
army base U پایگاه نیروی زمینی
army aviator U خلبان هوانیروز نیروزفر
standing army U ارتش منظم
standing army U ارتش کادر ثابت
to join the army U به سربازی رفتن
conscript army U ارتش سربازان وفیفه
Salvation Army U تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army helicopter U هلیکوپتر ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
army helicopter U چرخبال ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
to serve in the army U درارتش خدمت کردن
Territorial Army U ارتشتحتآموزشبریتانیا
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
active army U ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active army U ارتش کادر
the losses of the army U تلفات ارتش
the main army U بخش عمده ارتش
the red army U ارتش سرخ
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
field army U ارتش رزمی
army staff U ستاد نظامی
army of observation U عده دیدبانی
army of occupation U نیروهای اشغالی
army of occupation U ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army of occupation U نیروی اشغال کننده
army of occupation U نیروی اشغالگر
army regulation U مقررات ارتشی
army staff U ستادارتش
department of the army U وزارت نیروی زمینی
to lead an army U لشکر کشیدن
army regulation U نظام نامه ارتشی
army staff U ستاد نیروی زمینی
field army U ارتش
field army U ارتش صحرایی
army stores U فروشگاه ارتش
regular army U ارتش منظم
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
army group U گروه ارتش
army troops U عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army in the field U نیروی زمینی درصحنه عملیات
army terminals U باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
regular army U ارتش دائمی
regular army U ارتش کادر ثابت
army troops U یکانهای رده ارتش
army forces U نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
women's army corps U ارتش زنان
combined arms army U ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
Swiss army knife U دستهچاقوسوئیسی
army service area U منطقه سرویس نیروی زمینی
women's army corps U قسمت زنان ارتش
army service area U منطقه عقب ارتش
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army standard score U نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
chief army censor U افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
army training program U برنامه اموزش نیروی زمینی
The army had to retreat from the battlefield. U ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
army training program U برنامه اموزش نظامی
army training test U راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
combined arms army U ارتش مرکب
To what do you attributeThe failure of the army? U شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army general staff U ستاد عمومی ارتش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com