Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reserve army of unemployed
U
سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed
U
ارتش ذخیره بیکاران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
army reserve
U
احتیاط نیروی زمینی
army reserve
U
قسمت احتیاط نیروی زمینی
industrial reserve army
U
ارتش ذخیره صنعتی
army reserve command
U
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
unemployed
U
بیکار
unemployed
U
بی مصرف
unemployed
U
عاطل
unemployed
U
بکاربیفتاده
unemployed
<adj.>
U
بیکار
[بدون کار]
reserve
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
I'd like to reserve ...
می خواهم یک ... رزرو کنم؟
with reserve
U
بقید احتیاط
under reserve
U
تحت تضمین
to have something in reserve
U
چیزی درچنته داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
reserve
U
نگهداشتن
reserve
U
قید شرط
reserve
U
کنار گذاشتن
reserve
U
اندوخته
reserve
U
رزرو کردن
reserve
U
از پیش حفظ کردن
reserve
U
مدارا
reserve
U
توداربودن
reserve
U
احتیاط یدکی
reserve
U
ذخیره
reserve
U
اندوختن اندوخته
reserve
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
U
پس نهاد کردن
reserve
U
پس نهاد
reserve
U
احتیاط
reserve
U
ذخیره کردن
reserve
U
کتمان حقیقت
reserve
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve
U
عضو علی البدل
reserve buoyancy
U
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
reserve components
U
قسمتهای احتیاط ارتش
payment under reserve
U
پرداخت تحت تضمین
reserve center
U
مرکز اموزش احتیاط
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
reflex reserve
U
پس مانده بازتاب
reserve accumulator
U
انباره کمکی
reserve center
U
مرکز احتیاط
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
reserve buoyancy
U
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
nature reserve
U
اندوختگاه نیادی
nature reserve
U
اندوختگاه طبیعی
national reserve
U
اندوختگاه ملی
central reserve
U
سکوی میانی
central reserve
U
سکوی وسط
capital reserve
U
اندوخته سرمایه
capital reserve
U
ذخیره سرمایه
equipment reserve
U
ذخیره تجهیزاتی
battle reserve
U
ذخیره جنگی
floating reserve
U
احتیاط سیال
floating reserve
U
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
general reserve
U
احتیاط عمومی
gold reserve
U
اندوخته طلا
liability reserve
U
ذخیره بدهیها
national reserve
U
پاستگاه ملی
mobile reserve
U
احتیاط متحرک
reserve curreny
U
ارز ذخیره
reserve curreny
U
پول ذخیره
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
reserve requirement
U
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
reserve requirements
U
ذخائر مورد نیاز
reserve stock
U
اماد ذخیره
reserve stock
U
موجودی ذخیره
rolling reserve
U
اماد ذخیره غلطان
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
stone reserve
U
ذخیره سنگ
tactical reserve
U
احتیاط تاکتیکی
tactical reserve
U
نیروهای احتیاط تاکتیکی
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
paper in reserve
U
کاغذذخیرهای
reserve parachute
U
چترذخیرهای
Could you reserve a room for me?
U
آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
battle reserve
U
احتیاط جنگی
reserve price
U
قیمت پایه در حراج
reserve price
U
قیمت نهایی بهای قطعی
reserve mobilization
U
بسیج احتیاطها
reserve fund
U
وجوه اندوخته
reserve fund
U
وجوه ذخیره
reserve fund
U
سرمایه احتیاطی
reserve force
U
نیروی احتیاط
reserve factor
U
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
reserve echelon
U
رده احتیاط
reserve mobilization
U
بسیج نیروهای احتیاط
reserve price
U
بهای قطعی
reserve price
U
اخرین بها
reserve on board
U
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
reserve officer
U
افسر احتیاط
reserve officer
U
افسر وفیفه
fractional reserve banking
U
روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
federal reserve system
U
سیستم ذخیره فدرال
federal reserve bank
U
بانک فدرال رزرو
federal reserve system
U
نظام فدرال رزرو
fuel reserve tank
U
مخزن ذخیره سوخت
fractional reserve banking
U
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
federal reserve system
U
ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
strict nature reserve
U
اندوختگاه طبیعی بازداشته
auction sale without reserve
U
فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
army
U
لشگر
army
U
دسته
army
U
ارتش نیروی زمینی
army
U
نیرو زمینی
army
U
صف
army
U
جمعیت
army
U
سپاه گروه
army
U
ارتش
army
U
جیش
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
standing army
U
ارتش دائمی
secretary of the army
U
وزیر نیروی زمینی
army artillery
U
توپخانه ارتش
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
right wing of army
U
جناح یمین
army aviation
U
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army artillery
U
توپخانه نیروی زمینی
army attache
U
وابسته نظامی
army attache
U
وابسته زمینی
army aviator
U
خلبان نیروی زمینی
army forces
U
نیروهای زمینی
army depot
U
امادگاه نیروی زمینی
army corps
U
سپاههای نیروی زمینی
army corps
U
سپاههای ارتش
army corpa
U
ستون
army corpa
U
سپاه
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army commander
U
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army commander
U
فرمانده ارتش
army base
U
پادگان نیروی زمینی
army base
U
پایگاه نیروی زمینی
army aviator
U
خلبان هوانیروز نیروزفر
standing army
U
ارتش منظم
standing army
U
ارتش کادر ثابت
to join the army
U
به سربازی رفتن
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
Salvation Army
U
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army helicopter
U
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army helicopter
U
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
to serve in the army
U
درارتش خدمت کردن
Territorial Army
U
ارتشتحتآموزشبریتانیا
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active army
U
ارتش کادر
the losses of the army
U
تلفات ارتش
the main army
U
بخش عمده ارتش
the red army
U
ارتش سرخ
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
U
نیروی زمینی صحنه عملیات
to outflank an army
U
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
field army
U
ارتش رزمی
army staff
U
ستاد نظامی
army of observation
U
عده دیدبانی
army of occupation
U
نیروهای اشغالی
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army of occupation
U
نیروی اشغال کننده
army of occupation
U
نیروی اشغالگر
army regulation
U
مقررات ارتشی
army staff
U
ستادارتش
department of the army
U
وزارت نیروی زمینی
to lead an army
U
لشکر کشیدن
army regulation
U
نظام نامه ارتشی
army staff
U
ستاد نیروی زمینی
field army
U
ارتش
field army
U
ارتش صحرایی
army stores
U
فروشگاه ارتش
regular army
U
ارتش منظم
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army group
U
گروه ارتش
army troops
U
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army in the field
U
نیروی زمینی درصحنه عملیات
army terminals
U
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
regular army
U
ارتش دائمی
regular army
U
ارتش کادر ثابت
army troops
U
یکانهای رده ارتش
army forces
U
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
assistant secretary of the army
U
معاون وزیر نیروی زمینی
women's army corps
U
ارتش زنان
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
Swiss army knife
U
دستهچاقوسوئیسی
army service area
U
منطقه سرویس نیروی زمینی
women's army corps
U
قسمت زنان ارتش
army service area
U
منطقه عقب ارتش
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army standard score
U
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
chief army censor
U
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
to discharge someone without honor
[from the army]
U
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
army training program
U
برنامه اموزش نیروی زمینی
The army had to retreat from the battlefield.
U
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
army training program
U
برنامه اموزش نظامی
army training test
U
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
combined arms army
U
ارتش مرکب
To what do you attributeThe failure of the army?
U
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army general staff
U
ستاد عمومی ارتش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com