Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
representative
U
وکیل
representative
U
نمایشگر
representative
U
نماینده
representative
U
حاکی از مشعربر
representative
U
نمونه
representative
U
معرف
representative
U
بیانگر
sales representative
U
نماینده فروش
representative sample
U
نمونه معرف
representative government
U
حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
representative firm
U
بنگاه تولیدی نمونه
commercial representative
U
قائم مقام تجارتی
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
agent representative
U
عامل
representative arts
U
فنون نمایشی
commercial representative
U
نمایندگی بازرگانی
personal representative
U
مدیر ترکه
personal representative
U
امین ترکه
representative consumer
U
مصرف کننده نمونه
representative elements
U
عناصر نماینده
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
appointing a representative or deputy
U
استنابه
appointing a representative or deputy
U
نایب گرفتن
the seeming and the real
U
نماوحقیقت
the seeming and the real
U
فاهروباطن
real value
U
ارزش واقعی
real will
U
نظریه اراده واقعی
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
U
بی خدشه صمیمی
real
U
غیر مصنوعی طبیعی
real
U
واقعی موجود
real
U
حقیقی
real
U
راستین
real
<adj.>
U
مناسب
real
<adj.>
U
درست
real
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
شایسته
real
U
واقعی
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
U
اصل
real
U
غیر پولی
real income
U
درامد واقعی
real image
U
تصویر حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
real function
U
تابع حقیقی
real fluid
U
سیال واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
real constant
U
ثابت حقیقی
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address
U
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس حقیقی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory
U
حافظه حقیقی
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
She was a real beauty.
U
یک تکه ماه بود
real numbers
U
اعداد واقعی
real numbers
U
اعداد حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
U
حالت واقعی
real module
U
ضریب حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
real world
U
دنیایحقیقی
real action
U
دعوی غیر منقول
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real power
U
توان حقیقی
real time
U
بلا درنگ
real estate
U
مستغل
real estate
U
املاک و مستغلات
real property
U
اموال غیرمنقول
real property
U
دارایی غیر منقول
real estate
U
مال غیرمنقول
real score
U
نمره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
U
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
U
بازده فوری
real time
U
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
U
انی
real time
U
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
U
بلادرنگ
real estate
U
معاملات زمین
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
real estate
U
املاک و ساختمان
real time
U
زمان حقیقی
real estate
U
زمین
real estate
U
مستغلات
real estate
U
خرید زمین
real wage
U
مزد واقعی
real account
U
حساب خرید املاک
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real storage
U
حافظه حقیقی
real storage
U
انباره واقعی
real power
U
توان موثر
real estate
U
ملک
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
unsigned real number
U
عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus
U
کانون حقیقی
real estate tax
U
مالیات بر مستغلات
real estate broker
U
دلال اموال غیرمنقول
real estate broker
U
واسطه املاک
real estate agency
U
بنگاه معاملات املاک
real time input
U
ورودی بلا درنگ
real time output
U
خروجی بلا درنگ
real box wing
U
بالی با سه تیرک
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
real time processing
U
پردازش بلادرنگ
real time system
U
سیستم بلا درنگ
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
real time output
U
خروجی انی
index of real wages
U
شاخص دستمزدهای واقعی
real national income
U
درامد ملی به قیمت ثابت
real national income
U
درامد ملی واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
real stagnation point
U
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time system
U
سیستم بلادرنگ
real time image generatiom
U
تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
U
داءیه دلسوز تر از مادر
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
U
آدم گندی است
real gross national product
U
تولید ناخالص ملی واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com