English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
erasable programmable read only memory U eprom
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read only memory U حافظه فقط خواندنی
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
read only U تنها خواندنی
read only U فقط خواندنی
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
well-read U با اطلاع
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
to read out U بلند خواندن
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
read out U بازخوانی
well read U با اطلاع
well read U اهل مطالعه و تحقیق
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U قرائت کردن
read U استنباط کردن
read U تعبیر کردن
read U بازخواندن
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U خواندن
read U اسکن کردن متن چاپ شده
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
destructive read out U بازخوانی مخرب
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly U شمرده نخواند
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he can read the sky U ستاره شناس است
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
read head U نوک خواندن
write once read many U چند باربخوان
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read strobe U بارقه خواندن
read pulse U تپش خواندن
read only storage U انباره فقط خواندنی
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
read head U هد خواندن راس خواندن
read/write U خواندن- نوشتن
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
write once read many U چند بار بازیاب
write once read many U یکبار نویس
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
read ink U ink nonreflective
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
scatter read U پراکنده خوانی
read head U نوک خواننده
reed or read U شیر دادن
Read the story U فرم تریو
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
lip read U لب خواندن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
destructive read U خواندن مخرب
deep read U با اطلاع
deep read U بسیار خوانده
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read U لب خواندن
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
to read people's hands U کف بینی کردن
read/write head U هدخواندن- نوشتن
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
read write head U نوک خواندن و نوشتن
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
immediate memory U حافظه فوری
in memory of <idiom> U به صورت رایگان
to the memory of U به یادبود
memory U حافظه
memory U خاطره
memory U یادگار یاد بود
memory U حافظه دستگاه کامپیوتر
memory U یاد
memory U فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
recent memory U حافظه نزدیک
scratchpad memory U حافظه چرکنویسی
scratchpad memory U حافظه چرکنویس
shadow memory U شبه حافظه
screen memory U خاطره پوشان
screw to the memory U بذهن سپردن
search memory U حافظه جستجو
secondary memory U حافظه ثانویه
real memory U حافظه واقعی
real memory U حافظه حقیقی
refresh memory U واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
regenerative memory U عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
regenerative memory U حافظه باز زا
regenerative memory U حافظه احیاء کننده
remote memory U حافظه دور
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
rotating memory U حافظه چرخشی
primary memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
to fail [memory] U درماندن [حافظه یا خاطره]
To revive a memory. U خاطره ای رازنده کردن
addressed memory U حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
I can recite from memory. U می توانم از حفظ بخوانم
subtract from memory U دکمهکمکنندهازحافظه
memory recall U دوبارهخوانیحافظه
memory key U کلیدحافظه
memory cancel U پاککردنحافظه
primary memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
to fail [memory] U وا ماندن [حافظه یا خاطره]
memory management U مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
computer memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
alterable memory U حافظه تغییرپذیر
computer memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
memory button U دکمهحافظ
add in memory اضافه کردن به حافظه
addressed memory U حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
to escape one's memory U از خاطر رفتن
to commit to memory U ازبرکردن
static memory U حافظه ایستا
stack memory U حافظه پشتهای
shadow memory U حافظه ثانوی موقت
shadow memory U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory U جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
semiconductor memory U حافظه نیمه رسانا
to stamp on the memory U ذهنی کردن
within living memory U به یاد دارند
within living memory U تا انجا که مردمان زنده
volatile memory U حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
volatile memory U حافظه فرار
virtual memory U حافظه مجازی
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
to stamp on the memory U در ذهن منقوش ساختن
semiconductor memory U حافظه نیمه هادی
memory bandwidth U پهنای باند حافظه
incidental memory U حافظه اتفاقی
in memory of blessedmemory U خدابیامرز
in memory of blessedmemory U بیادگار مرحوم
in memory of blessedmemory U بیاد
external memory U حافظه خارجی
extended memory U حافظه تمدیدی
extended memory U حافظه توسعه یافته
expanded memory U حافظه گسترشی
EDO memory U ذخیره کند
EDO memory U فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
EDO memory U MEMORY OUTPUT DATA EXTENDED
dynamic memory U حافظه پویا
shared memory U حافظه تسهیم شده
disk memory U حافظه دیسک
interleave memory U حافظه جاگذاری
internal memory U حافظه داخلی
internal memory U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
memory allocation U اختصاص حافظه
memory afterimage U رد تصویر یاد
eidetic memory U یاد روشن
memory address U ادرس حافظه
memory address U نشانی حافظه
mass memory U حافظه انبوه
main memory U حافظه اصلی
magnetic memory U حافظه مغناطیسی
low memory U فضای حافظه تا چند کیلوبایت
laser memory U حافظه لیزری
it escaped my memory U یادم رفت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com