Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reactive component
U
جریان هرز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reactive
U
واکنش دار
reactive
U
واکنش پذیر
reactive
U
واکنش دار راکتیو برگشت کننده
reactive
U
منعکس شونده
reactive
U
انفعالی
reactive
U
واکنشی
reactive depression
U
افسردگی واکنشی
reactive current
U
جریان کور
reactive current
U
جریان راکتیو
reactive current
U
جریان واکنشی
reactive current
U
جریان غیر فعال
reactive current
U
جریان هرز
non reactive load
U
بار خارجی ناخودالقا
brief reactive psychosis
U
روان پریشی واکنشی کوتاه مدت
reactive dye
U
رنگینه واکنش پذیر
reactive effect
U
عکس العمل
reactive epilepsy
U
صرع واکنشی
reactive power
U
توان واکنشی
reactive psychosis
U
روان پریشی واکنشی
reactive schizophrenia
U
اسکیزوفرنی واکنشی
reactive power
U
توان غیر فعال
reactive power
U
توان هرز
reactive mode
U
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
reactive load
U
بار خارجی القایی
reactive type
U
سنخ واکنشی
reactive inhibition
U
بازداری واکنشی
reactive factor
U
ضریب جریان هرز
reactive tendency
U
تمایل واکنشی
reactive power
U
توان راکتیو
reactive volt amperes
U
توان هرز
reactive intermediate species
U
گونههای واسطهای واکنش پذیر
reactive volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف کور
reactive volt ampere hour meter
U
کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
component
U
جسمهای ترکیب کننده
d.c. component
U
مولفه دی سی
component
U
اجزاء
component
U
سازا
component
U
همنهند
component
U
همنه
component
U
قطعه
component
U
جزء ساختمانی
component
U
عضو قسمت
component
U
جزء سازنده
component
U
جزء در شیمی
component
U
سازنده
component
U
ترکیب کننده
component
U
ترکیب دهنده
component
U
جزء
component
U
مولفه
component
U
قسمت
component
U
عضو
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
مولفه بردار
component
U
عنصر
component
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
U
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
building component
U
اجزای ساختمان
component part
U
جزء ساختمان
magnetic component
U
قطعه مغناطیسی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component drawing
U
رسم جزیی
wind component
U
شاخه سمتی باد
active component
U
مولفه موثر
component life
U
عمر قانونی یک وسیله
service component
U
نیروی مسلح
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
tangential component
U
مولفه مماسی
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
three component theory
U
نظریه سه مولفهای
wattless component
U
جریان هرز
wattless component
U
جریان کور
component drawing
U
رسم قطعات
electric component
U
قطعه الکتریکی
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
U
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
idle component
U
اجزاء کور
wind component
U
مولفه مربوط به باد
homopolar component
U
مولفه همقطب
frequency component
U
اجزای فرکانس
component operation
U
عناصر عملیاتی
discrete component
U
مولفه گسسته
discrete component
U
با مولفههای گسسته
zero sequence component
U
مولفه همقطب
one component system
U
سیستم یک جزیی
component forces
U
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
U
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component forces
U
نیروهای مولفه
out of phase component
U
مولفه بیرون از فاز
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
plain component
U
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
component change order
U
دستور تغییر قطعات یک وسیله
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
component end item
U
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
deflection component of trail
U
شاخه سمتی معبر حرکت
deflection component of trail
U
شاخه سمتی مسیر
single component gases
U
گازهای تک جزیی
capacity component of spark
U
بخش فرفیتی جرقه
inductance component of spark
U
پخش القایی جرقه
integrate electronic component
U
قطعه الکترونیکی مجتمع
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
component change order
U
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
component of a symmetrical system
U
مولفه دستگاه متوازن
solid state component
U
مولفهء حالت جامد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com