English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mean proportional U واسطه هندسی
proportional U نسبتی
proportional U نسبی
proportional U متقابل یا هماهنگ
proportional U همزمان
proportional U تناسبی
proportional U به نسبت
proportional U متناسب
proportional taxation U مالیات تناسبی
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
proportional tax U مالیات نسبی
proportional tax U مالیات تناسبی
proportional spacing U فضادهی مناسب
proportional spacing U سیستم چاپ که در آن هر حرف نسبت به اندازه اش فضای خالی بعد از خود دارد.
proportional navigating U هدایت موشک به طورهماهنگ با مسیر تعیین شده
proportional limit U حد خطی
proportional limit U حد نسبی
proportional representation U انتخابات نسبی
proportional representation U گزینش برپار
proportional spacing U فاصله دهی مناسب
proportional growth U رشد تناسبی
proportional clothing U لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
proportional liability partnership U شرکت نسبی
proportional pie graph U نمودار گرد متناسب
proportional tax system U نظام مالیات تناسبی
proportional income tax U مالیات بر درامد تناسبی
adjustable proportional module U نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
the i. parts of a whole U بخش هایی مکمل یک چیزدرست
in these parts <adv.> U در این کشور
six parts U ششدانگ
parts U قطعات یدکی
in these parts <adv.> U در اینجا
of its parts U کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts U به اقساط
parts U هیئتها
for my parts U از سهم خودم
parts U احزاب
in parts U جزء جزء
for my parts U من که
parts of a flag U اجزایپرچم
spare parts U قطعات یدکی
private parts U شرمگاه
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
the secret parts U شرمگاه
parts of spectacles U قسمتهایمختلفعینک
parts of the ear U قسمتهایمختلفگوش
Parts-per notation U بخش در یکای سنجش [مهندسی]
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
repair parts U قطعات یدکی
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
parts of the weapon U اجزایسلاح
parts of a shoe U اجزایکفش
prineipal parts U اصول فعل
parts list U فهرست قطعات
parts list U لیست اجزاء
parts peculiar U قطعات مخصوص
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
parts programmer U برنامه نویس اجزاء
piece parts U قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
privy parts U عورت
privy parts U شرمگاه
parts list U لیست قطعات
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
parts of speech U اقسام کلمه
principal parts U قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts peculiar U قطعات اختصاصی
common parts U قطعات یدکی عمومی
common parts U قطعات عمومی
authorized parts list U لیست قطعات مجاز
parts per million [ppm] U بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
authorized parts list U سهمیه مجاز قطعات
spare parts list U فهرست لوازم یدکی
poverty parts friends <idiom> U بی زر میسر نشود کام دوستان
the cow parts the hoofs U گاو سمهای شکافته دارد
missing parts test U ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts? U این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
Cut the cake into three separate parts. U کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com