English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
problem definition U تعریف مسئله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
Other Matches
definition U یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
definition U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definition U شرح ساختار در برنامه یا سیستم
definition U حدود
definition U مشخص کردن
definition U مشخصات
definition U اشکاری
definition U معنی
definition U تعریف
block definition U تعریف بلوک
cell definition U تعریف سل
data definition U تعریف داده
circular definition U تعریف دوری
field definition U تعریف فیلد
job definition U تعریف برنامه
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
operational definition U تعریف عملیاتی
macro definition U تعریف ماکرو
macro definition U درشت تعریف
contextual definition U تعریف ضمنی
data definition statement U دستورتعریف داده ها
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
data definition statement U حکم تعریف داده ها
data definition language U زبان تعریف داده ها
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
What's the problem? U مشکل کجاست؟
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem U مساله
problem U معما موضوع
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . U اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem U چیستان
problem U مشکل
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U یافتن پاسخ برای مشکلی
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem U خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem U مسئله
problem state U وضعیت مسئله
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
problem statement U حکم مسئلهای
solution of a problem U حل یک مسئله
test problem U مسئله ازمابنده
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
solution to a problem U راه حل یک مسئله
problem-free <adj.> U بدون زحمت
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
the heart of the problem U اصل مساله
problem-free <adj.> U بدون دردسر
problem state U حالت مسئلهای
problem-solving U مساله گشایی
problem child U کودک مشکل افرین
problem checklist U فهرست مشکلات
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
problem box U جعبه مساله
problem behavior U رفتار مشکل افرین
chess problem U معما
identification problem U مسئله شناسائی
identification problem U مسئله تعیین هویت
feeding problem U مشکل تغذیه
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
domestic problem U مساله خانوادگی
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
chess problem U مسئله شطرنج
check problem U مسئله ازمایشی
check problem U مسئله مقابلهای
benchmark problem U مسئله محک
benchmark problem U کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem child U فرزند مسئله دار
problem description U تشریح مسئله
problem file U پرونده مسئلهای
problem description U شرح مسئله
problem identification U شناسایی مسئله
problem identification U بازشناسی مشکل
problem oriented U مسئله گرا
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem program U برنامه مسئلهای
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem solving U حل مسئله
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
mind body problem U مساله تن و روان
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
problem oriented language U زبان مسئله گرا
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
one's biggest worry [problem number one] U بزرگترین نگرانی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. U گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com