English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pressure front U جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To bring pressure to bear . To exert pressure . U فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
up front U چشمگیر
at front <adv.> U جلو
front U نمای ساختمان
up front U رک
at the front <adv.> U در پیش
up front U رک و راست
up front U بیپرده پوشی
up front U با صراحت و صداقت
up front U در انظار
at the front <adv.> U در جلو
up front U جلو چشم مردم
in front <adv.> U جلو
in front <adv.> U در مقابل
at front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در پیش
at front <adv.> U در جلو
in front <adv.> U در پیش
at front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U در جلو
in front <adv.> U در جلو
at the front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در مقابل
to go to the front U داخل جنگ شدن
to go to the front U بجبهه رفتن
at the front <adv.> U جلو
in the front <adv.> U جلو
up front U پیش -
in front of U در قبال
up front U از پیش
front U پیش
front U به جلو
front U بازی در سانتر
front U نمای جلو
front U نمای ساختمان
front U فرمان سر روبرو جلو
front U جبهه هوا
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U صف پیش
front U نما طرز برخورد
front U جلودار
front U منادی جبهه جنگ
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U جبهه
front U سمت دشمن
up front U پیشاپیش
front U جلو
front U بطرف جلو روکردن به
up front <idiom> U روراست ،صحیح
at the front U در جلو
up front U بیعانه
front U در قبال
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front underlock U خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front wall U دیوار جلو
front brake U ترمزجلو
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl U شنایکرال
front wall U دیوار مقابل اسکواش
front strain U کرنش پیچشی
front view U جبهه
front view U نمای جلو
front binding U روپوشجلویی
front board U مقوایجلویی
front door U دراصلیساختمان
front view U پیشانی
front view U نمای جلویی
front lighting U روشنایی جلو ساختمان
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing U یاطاقان جلو
front matter U مقدمه
front matter U پیش گفتار
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front axle U اکسل جلو
front office U سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
fore front U نمای اصلی
front crossbar U مانعپیشین
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front lines U خطوط جلو جبهه
front liner U سانتر فوروارد
front grip U گرفتن میله دست مهتابی
front face U پیشانی
front face U سطح برجسته
front lines U خط مقدم جبهه
front end U نرم افزار نهایی
front end U سر جلویی
front drop U پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front lines U خطوط مقدم
front derailleur U درایلرجلویی
front panel U مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front pipe U لولهجلو
front pocket U جیبجلو
front point U میخجلویکفش
front putty U بتونه جلو
front tip U آبپاشنوکاتو
front race U پیشتازی
front wheel U چرخجلو
front raise U تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front panel U تابلوی جلو دار
front mudguard U گلگیرجلو
front lights U چراغهایجلو
front flap U زبانهجلویی
front foil U فلزورقهایجلویی
front footrest U پدالجلویی
front indicator U فشارسنج
front indicator U جلو
front knob U دستگیریجلویی
front lamp لامپ جلو
front porch U میدان جلو
front leg U پایهجلو
front rank U صف جلو
cold front U جبهه هوای سرد
shirt front U پیش سینه
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front U جبهه هوای گرم
sight front U دید جلو در نقشه برداری
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door U درجلو
front man U جلودار
front man U منادی
front man U پیشرو
front men U جلودار
front men U منادی
mach front U میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front U انتن ماخ سنج
shirt front U پیش سینه اهاری
cold front U پیشان هوای سرد
front runner U دونده پیشتاز
front-runner U دونده پیشتاز
front-runners U دونده پیشتاز
popular front U لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
popular front U ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front U جبهه خلق ملی
popular front U جبهه ملی
popular front U ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
odd front U خط دفاعی 4 نفره
sea front U نمای دریایی شهر
shop front U ازاره نمای بنا
front men U پیشرو
front page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
wave front U جبهه موج
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
front apron U جلویکروات
front sight U مگسک
In the front rank. U درصف جلو
front beam U شاغولجلویی
wave front U جبهه امواج رادیویی
the front door U درورد
front rake U زاویه شیب
front-page U سرصفحه
water front U جبهه رطوبتی
type front U ماشین تایپ به جلو
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
action front U حاضر به تیر
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
fly front closing U پوششدکمه
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
to show a bold front U پر رویی کردن
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
outside kick and front headlock U گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock U قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock U لنگ تندر
to show a bold front U جسارت کردن
front door [of house] U در جلویی [ساختمان]
to front a house with marble U نمای خانهای رابامرمرساختن
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
to tailgate the motorist in front U دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
snap-fastening front U جلودکمهدار
upper cold front U جبههوایبسیارسرد
upper warm front U جبهههوایبسیارگرم
The car in front is obstructintg us. U اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
put up a good front <idiom> U وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
rear [front] connection U اتصال [جلوئی] پشتی
to tailgate the motorist in front U سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
front door [of house] U ورودی
front door [of house] U در ورودی
front brake lever U اهرم ترمزجلو
It was printed on the front page . U در صفحه اول روز نامه چاپ شد
front landing gear U ترمزجلوییفرود
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front end processor U پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
front de liberation national U جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front axle suspension U اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front top pocket U جیببالایجلویشلوار
front axle bearing U یاطاقان اکسل جلو
front sight housing U چشمیهدفگیر
front axle housing U پوسته اکسل جلو
front-end loader U بهبیللودر
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com