English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
pressure fraction U کسر فشاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To bring pressure to bear . To exert pressure . U فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
fraction U شکستن
fraction U 1-بخشی از یک واحد
fraction U که به صورت یک شکل زیر دیگر بیان میشود مثل bc1
fraction U bd1
fraction U bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
fraction U برخه [کسر] [ریاضی]
em fraction U کسر ام
fraction U جزء
fraction U خرده
fraction U شکستگی
fraction U ترک خوردگی
fraction U شکاف
fraction U برخه
fraction U کسر
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
en fraction U کسر ان
fraction U کسری از
fraction U بخشی از
fraction U کسر درصدی از قسمتی از
middle fraction U پاره میانی
middle fraction U جزء میانی
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
mole fraction U کسر مولکولی
decimal fraction U کسر اعشاری
repeating fraction U کسر مکرر
volume fraction U کسر حجمی
rational fraction U کسر گویا
fraction line U خط کسری
inventory fraction U نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
proper fraction U کسرمتعارفی
proper fraction U کسر صحیح
to invert a fraction U برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
complex fraction U مخرج مشترک
complex fraction U برخه مشترک
partial fraction U کسر جزئی
partial fraction U پاره کسر
simple fraction U کسر ساده
index of fraction U ضریب انکسار
improper fraction U کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
common fraction U مخرج مشترک
denominator [bottom of a fraction] U مخرج کسر [ریاضی]
denominator [bottom of a fraction] U باقی مانده کسر [ریاضی]
proper decimal fraction U کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
pressure U فشار هوا
pressure U فشردن مضیقه
pressure U بار سنگین مصائب وسختیها
pressure U فشار
f.pressure U فشارمایع
pressure U بار
pressure U سنگین
pressure U مشقت
pressure from outside U فشار از بیرون [خارج]
pressure cabin U هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
pressure gaverner U ناطم فشار
pressure gauge U فشارسنج
pressure gauge U فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure breathing U تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pressure gradient U گرادیان فشار
pressure cabin U بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
pressure front U جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
pressure face U سمت فشار
pressure cook U تحت فشار پختن
pressure cook U دردیگ زودپزپختن
pressure curve U منحنی فشار
pressure curve U خم فشار
pressure cook U دیگ زودپز
pressure device U ماسوره فشاری
pressure gaverner U تنظیم کننده فشار
pressure device U عامل فشاری مین
pressure drop U افت فشار
pressure casting U قطعه ریخته گری فشاری
pressure balance U فشارسنج
pressure altitude U ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
mean effective pressure U فشار موثر متوسط
manifold pressure U فشار گازگاه
low pressure U منطقه کم فشار
low pressure U سهل العبور
low pressure U فشار خفیف
low pressure U فشار کم
loss of pressure U افت فشار
lateral pressure U فشار جانبی
pressure gage U فشارسنج
kinetic pressure U فشار سینتیک
external pressure U فشار خارجی
internal pressure U فشار درونی
intermediate pressure U فشار متوسط
intake pressure U فشار ورودی
molding pressure U فشار قالب
molding pressure U فشار پرس
pressure adjustment U تنظیم فشار
pressure above the atmosphere U فشار بالای جو
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pore pressure U فشار درونی
pitot pressure U فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
piston pressure U فشار پیستون
partial pressure U فشار جزیی
partial pressure U فشار جزئی
partial pressure U فشار جرئی یا سهمی
osmotic pressure U فشار اسمزی
oil pressure U دستگاه اندازه گیری فشار روغن
oil pressure U فشارسنج روغن
initial pressure U فشار ابتدایی
pressure head U ارتفاع فشار
pressure surface U سطح فشار
pressure control U کنترلفشار
pressure change U تغییراتفشار
pressure bar U قسمتفشار
pressure cookers U دیگ زودپز
wind pressure U فشار باد
wheel pressure U فشار چرخ
water pressure U فشار اب
vapor pressure U فشار بخار
vapor pressure U فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
uplift pressure U فشار بالابرنده
total pressure U فشار کل
to bear pressure upon U فشار اوردن بر
pressure dial U درجهفشار
pressure plate U صفحهنگهدار
to be under deadline pressure U عجله داشتن
pressure of time U فشار زمانی
time pressure U فشار زمانی
partial pressure U [فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
He always works best under pressure . U اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
The pressure of the atmosphere U فشار جو ؟( اتمسفر )
water under pressure U آبتحتفشار
pressure vessel U فشار
pressure vessel U فرف
pressure tube U لولهفشار
pressure screw U پیچفشرده
tire pressure U فشار هوای لاستیک
systolic pressure U فشارخون انقباضی
swelling pressure U فشار در اثر ازدیاد حجم
pressure tendency U گرایش فشار
pressure taping U انشعاب فشار سنجی
pressure sweeping U روبیدن فشاری
pressure surface U سطح پیزومتریک
pressure suit U لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
sense of pressure U حس فشار
pressure sense U حس فشار
pressure regulator U شیر فشار شکن
pressure regulator U شیر تنظیم
vapour pressure U فشار بخار اب
pressure points U نقطههای گیرنده فشار
pressure of speech U فشار تکلم
pressure lubrication U دستگاه روغنکاری فشاری
pressure lamp U چراغ تلمبهای
pressure transducer U مبدل فشار
pressure wave U موج فشار
static pressure U فشار ایستایی
static pressure U فشار ثابت هوا
starting pressure U فشار استارت
sound pressure U فشار صوت
social pressure U فشار اجتماعی
reservoir pressure U فشار مخزن
reduced pressure U فشار کاهیده
reacted pressure U فشار واکنش شده
radiation pressure U فشار تشعشع
pulse pressure U فشار نبض
pressure welding U جوشکاری فشاری
pressure welding U جوش فشاری
pressure weldable U قابل جوشکاری فشاری
pressure weld U جوش دادن فشاری
pressure hull U بدنه ضد فشار
group pressure U فشار گروهی
edge pressure U فشار لبه
economic pressure U فشار اقتصادی
earth pressure U فشار خاک
barometric pressure U فشار بارومتری
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
earth pressure U فشار حاصل از خاک
soil pressure U رانش خاک
dynamic pressure U فشار پویا
dynamic pressure U فشار محرکه درونی
dynamic pressure U فشار دینامیکی
effective pressure U فشار موثر
pressure group U گروه فشار
gauge pressure U فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
gage pressure U فشار مانومتری
gage pressure U فشار گیج
seepage pressure U فشار روان ابی
flow pressure U فشار روان ابی
external pressure U فشار برونی
earth pressure U رانش خاک
excess pressure U فشار اضافی
barometric pressure U فشار هوا
barometric pressure U فشار جو
equilibrium pressure U فشار تعادلی
discharge pressure U فشار تخلیه
bearing pressure U فشار یاطاقان
contact pressure U فشار تماس
contact pressure U فشار تماسی
constant pressure U فشار ثابت
blast pressure U فشار کوره بلند
compression pressure U فشار گیج در سیلندرموتورهای پیستونی دروضعیت نقطه مرگ بالا
collapse pressure U حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
boost pressure U فشار گاز بالاتراز اتمسفر که از سوپرشارژ کردن موتورناشی میشود
brake pressure U نیروی ترمز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com