English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
positive lead U سیم مثبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
positive U سیگنال ارتباطی که صحت یک پیام را بیان میکند
positive U که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
positive U تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
positive U سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
positive U که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
positive U یقین عملی
positive U مسلم
positive U ساده
positive U مطلق
positive U یقین معین
positive U محقق
positive U قطعی
positive U نسخه اصلی عکس
positive U واقعی
positive U ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
positive U در معنای بله
positive U قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive U مثبت
the positive d. U درجه مطلق
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
positive transmission U پخش مثبت
positive modulation U پخش مثبت
positive vetting U بازجوئیفردی
positive discrimination U رفتارتبعیضآمیز
positive region U منطقهبارمثبت
positive meniscus U هلالیواقعی
positive contact U اتصالبارمثبت
positive electron U پوزیترون
false positive U مثبت کاذب
electro positive U الکتروپوزیتیو
positive integer U عدد صحیح مثبت [ریاضی]
positive side U بخش مثبت
positive sign U علامت مثبت
positive skewness U چولگی مثبت
positive skewness U عدم تقارن مثبت
positive slope U شیب مثبت
positive transfer U انتقال مثبت
positive electricity U الکتریسیته مثبت
positive transference U انتقال مثبت
positive tropism U محرک گرایی
positive logic U منطق مثبت
positive electrode U الکترد مثبت
positive electricity U برق مثبت
positive economics U شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
positive economics U اقتصاد اثباتی
positive economics U اقتصاد توصیفی
positive economics U اقتصاد مثبت
positive cut off U دیواره اب بند کامل
positive cut off U پرده اب بندی کامل
positive modulation U تحمیل مثبت
positive element U سازه مثبت
positive integer U عدد صحیح مثبت
positive glow U شعله مثبت
positive glow U شعله اندی
positive film U فیلم مثبت
positive feeder U سیم تغذیه مثبت
positive feedback U واخوراند مثبت
positive feedback U بازخورد مثبت
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
positive correlation U همبستگی مثبت
positive control U کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
positive wire U سیم مثبت
positive balance U مانده مثبت
positive acceleration U شتاب مثبت
positive plate U صفحه مثبت
positive pole U قطب مثبت
positive post U قطب مدار مثبت
positive terminal U قطب مدار مثبت
positive potential U پتانسیل مثبت
positive prescription U مرور زمان مملک
positive brush U زغال مثبت
positive charge U بار مثبت
positive column U ستون مثبت
positive relation U رابطه مثبت
positive reinforcement U تقویت مثبت
positive conductor U سیم مثبت
positive prescription U مرور زمان ایجاد حق
positive relation U رابطه مستقیم
blood factor positive U RhمثبتRh
positive plate strap U صفحهنوارمثبت
crater in positive carbon U گودی کربن مثبت
positive/negative junction U نقطهاتصالمثبت
positive/negative junction U منفی
positive true logic U یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
positive definite matrix U ماتریس همیشه مثبت
positive cotton effect U پدیده مثبت کاتن
positive movement reflex U بازتاب حرکت گرایشی
positive crank ventilation U پی سی وی
positive sequence polyphase system U مدار چند فازی مستقیم
positive sequence power in a three phase U توان مستقیم مدار سه فازی
positive sequence polyphase system of or U مدار چند فازی مستقیم ازمرتبه ام
lead in U مدار هادی اشتعال
lead in U منتج
lead in U چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
lead the way U پیشقدم شدن
to lead away U پیرو خود کردن کشیدن
lead through U تعویض سرپرست
to lead off U پیش قدم شدن
to lead off U اغازکردن
lead in U مداررابط انفجار
to lead away U اغوا کردن
to lead a U گمراه کردن
lead off U پیشقدم شدن
lead off U اغاز کردن
lead on U تشویق کردن
lead on U ترغیب کردن مشتبه کردن
lead on U وانمود کردن
lead U جلو بردن تیر از هدف
to lead the way U پیشقدم شدن
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
What came of it ? where did it lead to ? U با لاخره کا ربکجا کشید ؟
lead U Pb :symb
lead U رهبری
lead U هادی
lead U کابل هادی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead U سیر هدایت الکتریکی
lead U منجر شدن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
lead on <idiom> U تشویق موزیانه
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
lead U به سر بردن
lead U :سرب
lead-up U مقدمه
lead-up U تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead up U مقدمه
lead up U تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead U فلز سرب
lead U تقدم
lead U بردن
lead U رهبری کردن
lead U مدرک
lead U راه اب
lead U سرمشق تقدم
lead U هدایت
lead U : راهنمایی رهبری
lead U سرب گرفتن باسرب اندودن
lead U سرب پوش کردن
lead U رنگ سربی
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
lead U سوق دادن بران داشتن
lead U غلاف هادی
lead U سبقت هادی
lead U سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead U قطب اتصال سیم اتصال
lead U هدایت کردن بست اتصال
lead U رهبری کردن راهنمایی
lead U زاویه سبقت
lead U رابط برق
lead U سرب
lead U پیش افت
lead U شاقول گلوله
it is my lead U دست من است
lead-in U سیم انتن
to take the lead U پیشقدم شدن
to lead a U سرگردان کردن
to take the lead U ریاست کردن
lead can U بادامک راهنما
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
it is my lead U نوبت من است
to lead astray U گمراه کردن
to lead an army U لشکر کشیدن
the lead of a party U پیشوا یا رئیس حزب
to lead a person a d. U کسیرابه رقاصی واداشتن
to cast the lead U ژرف پیمایی کردن
to lead a person a d. U کسیرا بزحمت انداختن
white lead U سفیداب شیخ
earth lead U شلنگاتصالبهزمین
working lead U بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
lead by the nose <idiom> U کنترل کامل داشتن
white lead U سفید اب شیخ
to lead up the garden U گمراه کردن
to swing the lead U خود را به ناخوشی زدن
to swing the lead U اززیر کار در رفتن
to lead captive U با اسارت بردن
to lead captive U اسیر کردن
to lead by the nose U الت قرار دادن
Where does this road lead to? U این جاده به کجا میرود؟
valve lead U تقدم سوپاپ
welding lead U کابل جوش
where does this road lead to U این راه بکجا میرود
electrode lead U راهنمایالکترود
ignition lead U سربافروزش
lead ball U کلاهکتوپی
red lead U شنگرف
red lead U سرنج
red lead U ماده ضدزنگ
red lead U سرب قرمز
lead suspect U آدم مورد شک اصلی [به گناهی]
protect a lead U بازی محافظه کارانه
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
To lead a person on . U کسی رابازی دادن
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
to lead somebody to believe not to be aware of something U خود را به کوچه علی چپ زدن
to lead up the garden U فریفتن
test lead U رابط برق ازمایش
sponge lead U سرب اسفنجی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com