Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
popular front
U
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front
U
جبهه ملی
popular front
U
جبهه خلق ملی
popular front
U
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
U
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
popular
U
مردم پسند
popular
U
رایج
popular
U
عمومی
popular
U
دارای وجهه ملی
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
popular
U
معروف
popular
U
محبوب
popular
U
وابسته بتوده مردم خلقی
popular
U
ملی
popular
U
توده پسند
popular
U
عوام
popular
U
مشهور
popular response
U
پاسخ رایج
popular terms
U
شرایطتودهای
of popular utility
U
سودمندبرای همه
of popular utility
U
عام المنفعه
the public
[popular]
odium
U
تنفر مردم عمومی
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
at front
<adv.>
U
جلو
to go to the front
U
بجبهه رفتن
front
U
نمای ساختمان
in front of
U
در قبال
up front
U
رک
up front
U
رک و راست
up front
U
بیپرده پوشی
up front
U
با صراحت و صداقت
up front
U
چشمگیر
up front
U
در انظار
up front
U
جلو چشم مردم
up front
U
از پیش
up front
U
پیشاپیش
up front
U
بیعانه
up front
U
پیش -
up front
<idiom>
U
روراست ،صحیح
at the front
U
در جلو
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
front
U
درصف جلوقرارگرفتن
front
U
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
U
بطرف جلو روکردن به
front
U
نمای جلو
front
U
جلودار
front
U
نما طرز برخورد
front
U
صف پیش
front
U
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
U
پیش
front
U
جبهه
front
U
در قبال
front
U
بازی در سانتر
front
U
به جلو
front
U
نمای ساختمان
front
U
فرمان سر روبرو جلو
front
U
جبهه هوا
front
U
خط اول میدان رزم پیشانی
front
U
سمت دشمن
front
U
منادی جبهه جنگ
front
U
جلو
at the front
<adv.>
U
در جلو
at front
<adv.>
U
در پیش
in the front
<adv.>
U
جلو
in the front
<adv.>
U
در جلو
at front
<adv.>
U
در جلو
in front
<adv.>
U
در جلو
at the front
<adv.>
U
در مقابل
at the front
<adv.>
U
جلو
in front
<adv.>
U
در پیش
front
U
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front
<adv.>
U
در مقابل
in front
<adv.>
U
در مقابل
at front
<adv.>
U
در مقابل
in the front
<adv.>
U
در پیش
in front
<adv.>
U
جلو
at the front
<adv.>
U
در پیش
the front door
U
درجلو
shock front
U
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
stationary front
U
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door
U
درورد
sight front
U
دید جلو در نقشه برداری
type front
U
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front
U
ماشین تایپ به جلو
water front
U
جبهه رطوبتی
wave front
U
جبهه امواج رادیویی
wave front
U
جبهه موج
front pipe
U
لولهجلو
front leg
U
پایهجلو
front lights
U
چراغهایجلو
front mudguard
U
گلگیرجلو
front pocket
U
جیبجلو
front point
U
میخجلویکفش
front tip
U
آبپاشنوکاتو
front wheel
U
چرخجلو
front crawl
U
شنایکرال
front door
U
دراصلیساختمان
In the front rank.
U
درصف جلو
front bench
U
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front lamp
لامپ جلو
front knob
U
دستگیریجلویی
front indicator
U
جلو
fall front
U
پیشآمدگیجلویدکور
front apron
U
جلویکروات
front beam
U
شاغولجلویی
front binding
U
روپوشجلویی
front board
U
مقوایجلویی
front brake
U
ترمزجلو
front crossbar
U
مانعپیشین
front derailleur
U
درایلرجلویی
front flap
U
زبانهجلویی
front foil
U
فلزورقهایجلویی
front footrest
U
پدالجلویی
front indicator
U
فشارسنج
shirt front
U
پیش سینه
shop front
U
ازاره نمای بنا
fore front
U
نمای اصلی
front axle
U
اکسل جلو
front court
U
نیمهای که به ان حمله میشود
front court
U
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front drop
U
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end
U
سر جلویی
front end
U
نرم افزار نهایی
front face
U
سطح برجسته
front face
U
پیشانی
front grip
U
گرفتن میله دست مهتابی
front bearing
U
یاطاقان جلو
front lighting
U
روشنایی جلو ساختمان
front liner
U
سانتر فوروارد
front lines
U
خط مقدم جبهه
front lines
U
خطوط مقدم
front lines
U
خطوط جلو جبهه
front matter
U
مقدمه
front rake
U
زاویه شیب
action front
U
حاضر به تیر
front-page
U
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
cold front
U
جبهه هوای سرد
cold front
U
پیشان هوای سرد
front runner
U
دونده پیشتاز
front-runner
U
دونده پیشتاز
front-runners
U
دونده پیشتاز
front line
U
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
warm front
U
جبهه هوای گرم
front man
U
جلودار
front man
U
منادی
front man
U
پیشرو
front men
U
جلودار
front men
U
منادی
front men
U
پیشرو
front page
U
سرصفحه
front page
U
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
U
سرصفحه
front matter
U
پیش گفتار
front view
U
نمای جلویی
front view
U
جبهه
front raise
U
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front view
U
پیشانی
front strain
U
کرنش پیچشی
front view
U
نمای جلو
front wall
U
دیوار مقابل اسکواش
front wall
U
دیوار جلو
odd front
U
خط دفاعی 4 نفره
mach front
U
انتن ماخ سنج
mach front
U
میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front
U
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front rank
U
صف جلو
sea front
U
نمای دریایی شهر
shirt front
U
پیش سینه اهاری
front underlock
U
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front panel
U
تابلوی جلو دار
front porch
U
میدان جلو
front putty
U
بتونه جلو
front race
U
پیشتازی
pressure front
U
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front office
U
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing
U
گلگیر جلوی اتومبیل
front sight
U
مگسک
front panel
U
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wheel drive
U
محرک چرخهای جلو
to tailgate the motorist in front
U
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
front wheel brake
U
ترمز چرخ جلو
front axle drive
U
محرک اکسل جلو
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to tailgate the motorist in front
U
دمرانی کردن
[اصطلاح روزمره]
front axle housing
U
پوسته اکسل جلو
front wheel suspension
U
تعلیق چرخهای جلو
front door
[of house]
U
در ورودی
front door
[of house]
U
ورودی
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
upper cold front
U
جبههوایبسیارسرد
outside kick and front headlock
U
گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to front a house with marble
U
نمای خانهای رابامرمرساختن
outside kick and front headlock
U
قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock
U
لنگ تندر
to show a bold front
U
پر رویی کردن
to show a bold front
U
جسارت کردن
front door
[of house]
U
در جلویی
[ساختمان]
front axle suspension
U
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
You are roasting yourself in front of the fire .
U
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It was printed on the front page .
U
در صفحه اول روز نامه چاپ شد
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
The car in front is obstructintg us.
U
اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
upper warm front
U
جبهههوایبسیارگرم
snap-fastening front
U
جلودکمهدار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com