Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
point estimate
U
براورد نقطهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estimate
U
براورد کردن
estimate
U
تخمین
estimate
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimate
U
تخمین زدن ارزیابی کردن
estimate
U
ارزیابی تخمین
estimate
U
براورد کردن براورد
to estimate something
[at]
U
تخمین زدن چیزی
[به]
estimate
U
تخمین زدن
estimate
U
براوردکردن تخمین زدن
estimate
U
براورد
estimate
U
دیدزنی
estimate
U
تخمین تقویم
over estimate
U
زیاد براوردکردن
over estimate
U
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
estimate
U
قیمت شهرت
estimate
U
اعتبار
estimate
U
ارزیابی
cost estimate
U
براورد هزینه
staff estimate
U
براورد ستادی
unbiased estimate
U
تخمین بدون تورش
error of estimate
U
خطای براورد
estimate of costs
U
تخمین مخارج
estimate of the situation
U
براورد وضعیت
unbiased estimate
U
براورد ناسودار
biased estimate
U
براورد سودار
cost estimate
U
تخمین مخارج
conservative estimate
U
براورد محافظه کارانه
unbiased estimate
U
براوردنااریب
Can you give me an estimate?
U
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
commander's estimate
U
براورد فرماندهی
estimate
[quote]
U
براورد
[تخمین]
[اقتصاد]
intelligence estimate
U
براورداطلاعاتی
parametric estimate
U
تخمین تقریبی
regression estimate
U
براورد رگرسیون
regression estimate
U
تخمین رگرسیون
interval estimate
U
براورد فاصلهای
rough estimate
U
براورد تقریبی
second revised estimate
U
براورد تجدید نظر شده دوم
parametric estimate
U
براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
intelligence estimate
U
براورد اطلاعات
command budget estimate
U
براورد بودجه یکان
command budget estimate
U
براوردبودجه
A rough (crude)estimate.
U
حساب سر انگشتی
pre design estimate
U
براورد مقدماتی طرح
standard error of estimate
U
خطای معیار براورد
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
U
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
U
تیزکردن
point
U
پوینت
beside the point
<idiom>
U
مسائل حاشیهای
come to the point
<idiom>
U
به نکتهاصلی رسیدن
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
the point is
U
اصل مطلب این است
The point is that…
U
چیزی که هست
in point
U
در خور
in point
U
بجا
in point
U
مناسب
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
U
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
U
اصل چهار
off the point
U
بطور بی ربط
off the point
U
بطور نامربوط
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
near point
U
نقطه نزدیک
on the point of going
U
در شرف رفتن
off to a point
U
باریک شده نوک پیدامیکند
not to the point
U
خارج از موضوع
not to point
U
بیرون از موضوع
point to point
U
نقطه به نقطه
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
U
نقطه صفر
way point
U
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
far point
U
برد بینایی
to the point
U
بجا
to the point
U
مربوط بموضوع
to come to a point
U
باریک شدن
to come to a point
U
بنوک رسیدن
three point
U
فن 3 امتیازی کشتی
point to point
U
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
U
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
U
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
not to point
U
پرت بیجا
point
U
محل یا موقعیت
point
U
هدف گیری کردن
point
U
راس
point
U
نوک
point
U
سر
point
U
هدف
point
U
نقطه
point
U
امتیاز
point
U
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
Now he gets the point!
<idiom>
U
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
U
رسد نوک
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
point
U
اشاره کردن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
U
گوشه دارکردن
point
U
پایان
point
U
موضوع
point
U
مرحله قله
point
U
مسیر
point
U
جهت
point
U
نمره درس پوان
point
U
نوکدار کردن
point
U
نوک گذاشتن
point
U
خاطر نشان کردن
point
U
نکته
point
U
ماده اصل
point
U
نقطه گذاری کردن ممیز
One point for you.
U
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
U
متوجه ساختن
point
U
نشان دادن
point
U
درجه امتیاز بازی
point
U
محل شروع چیزی
point
U
درصد
point
U
باریک کردن
point
U
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
U
جهت مرحله
point
U
مرکز راس حد
point
U
محل
point
U
قطبهای باطری یاپلاتین
point
U
محل مرکز
point
U
دماغه
point
U
نقطه نوک
point
U
نقطه گذاری کردن
point
U
به سمت متوجه کردن
point
U
اصل
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
point
U
نشانه روی کردن
point
U
نشان میدهد
point
U
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
U
نقط ه
point
U
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
U
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
U
مقصود
point
U
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
U
حد
point of intersection
U
نقطه تقاطع
point of loading
U
نقطه بارگیری
point of no return
U
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
U
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
U
نقطه دید
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
point of fall
U
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
point of fracture
U
نقطه شکست
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
point of honour
U
قضیه شرف
point of impact
U
محل اصابت گلوله
point of impact
U
نقطه اصابت
point of intersection
U
نقطه تلاقی
point of inflection
U
نقطه عطف
point of inflexion
U
نقطه عطف
point of contraflexion
U
نقطه تغییر خمیدگی
point of sale
U
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale
U
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point system
U
شرط بندی براساس امتیاز
point target
U
هدف کوچک
point target
U
اماج نقطهای
the salient point
<idiom>
U
اصل مطلب
the point
[of the matter]
U
اصل مطلب
radix point
U
ممیز
quiescent point
U
نقطه استراحت
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point
U
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
U
تصویر نقطه
principle point
U
مبداء اصلی
preequivalence point
U
پیش از نقطه هم ارزی
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
U
نقطه جاری شدن
pour point
U
نقطه ریزش
point style
U
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point spread
U
امتیاز قابل انتظار
radix point
U
نقطه مبنا
point of sight
U
نقطه دید
projection of a point
U
خط مصور
point of support
U
نقطه اتکا
point of support
U
تکیه گاه
point of symmetry
U
نقطه تقارن
symmetry point
U
نقطه تقارن
point of tow
U
نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld
U
نقطه جوش
point operation
U
عمل نقطهای
point particle
U
ذره نقطهای
point plotting
U
رسم نقطه
point of the agenda
U
اصل مطلب فهرست برنامه
point protector
U
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
U
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
U
مقیاس امتیازی
point size
U
اینچ
point size
U
برای اندازه گیری نوع یا متن
pour point
U
نقطه سیلان
point of contact
U
نقطه تماس
point protector
U
سرمداد
pickup point
U
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com