Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
لحظات خوش زود می گذرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pleasant
U
خوش ایند
pleasant
U
خوش مشرب
pleasant
U
پسندیده
pleasant
U
خرم مطبوع
pleasant
U
دلپذیر
pleasant journey !
U
سفر به خیر !
The evening was very pleasant, albeit a little quiet.
U
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
The trees give a pleasant shade .
U
درختان سایه قشنگه می اندازد
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !
U
شما کجا اینجا کجا !
some two hours
U
یک دو ساعتی
off hours
U
ساعات بیکاری
hours
U
06 دقیقه
at all hours
<adv.>
U
درهمه اوقات
off hours
U
ساعات فراغت
at all hours
<adv.>
U
همیشه
hours
U
ساعت
hours
U
وقت
hours
U
مدت کم
at all hours
<adv.>
U
هر بار
thoughtful hours
U
ساعات فکر
to keep late hours
U
دیر برخاستن
office hours
U
ساعات اداری
to keep late hours
U
دیر خوابیدن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
office hours
U
ساعات کار
silent hours
U
ساعات خواب
thoughtful hours
U
ساعات تفکر
small hours
ساعات عبادت صبحگاهی
man hours
U
نفر در ساعت
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep bad hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
impatient hours
U
ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
hours of worship
ساعات پرستش یا نماز
hours of labor
U
ساعات کار
hours of business
U
ساعتهای کاری
keep good hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
leisure hours
U
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
lighting hours
U
زمان روشنایی یا سوختن
idle hours
U
ساعتهای بیکاری
keep early hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
vacant hours
U
ساعات بیکاری یا فراغت
kilowatt hours
U
کیلووات در ساعت
man-hours
U
نفرساعت
keep regular hours
U
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
man-hours
U
جمع تعداد ساعات کار
During the rush hours.
درساعات شلوغی
[پر رفت وآمد پر ترافیک]
out of
[outside]
office hours
U
خارج از ساعات اداری
waking hours
U
ساعات بیداری
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
the small hours
U
ساعات بعد از نیمه شب
Outside office hours.
U
خارج از وقت اداری
visiting hours
ساعات ملاقات
licensing hours
زمان مجاز
dead hours
U
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours
U
ساعات خاموشی در شب
canonical hours
ساعات رسمی نماز یا عقد
business hours
U
ساعت کاری
business hours
U
ساعت اداری
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
small hours
U
سحرگاهان
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
To keep late nights
[hours]
شب زنده داری کردن
Far into the night . Into the early hours.
U
تا دم دمهای صبح
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
U
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
fast
U
حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast by
U
نزدیک
fast
U
فورا
fast
U
سطح لغزنده یا سفت
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
to fast off
U
باگره محکم کردن
fast
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
U
محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast
U
روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
U
کیلو baud میدهد
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast
U
روزه گرفتن
fast
U
سفت
fast
U
روزه
to keep a fast
U
روزه داشتن
fast
U
تندرو
fast
U
سریع السیر
fast
U
جلد وچابک
fast
U
رنگ نرو
fast
U
پایدار باوفا
fast
U
تند
fast handed
U
خسیس
hard and fast
U
سخت ومحکم
It was raining fast.
U
باران تندی می آمد
acid fast
U
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
fast access
U
با دستیابی سریع
colour fast
U
دارایرنگثابت
fast forward
U
جلوبر
fast and loose
U
نااستوار
fast food
U
تند خوراک تندکار
He is fast asleep.
U
خواب خواب است
hard and fast
U
غیر قابل تغییروانحراف
fast-forward
U
جلو زدن فیلم
stand fast
U
متوقف شدن
pull a fast one
<idiom>
U
تقلب کردن
fast talker
<idiom>
U
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
fast buck
<idiom>
U
پول درآوردن ساده وآسان است
to walk fast
U
تندراه رفتن
fast handed
U
خشک دست
hard and fast
U
ثابت
hard and fast
U
لازم الاجراء
water fast
U
پارچه شورنرو
fast day
U
روز روزه
fast shuttle
U
نقل و انتقال سریع
fast break
U
حمله سریع به دروازه
fast shuttle
U
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast bowler
U
توپ انداز پرتاب سریع
to break ones fast
U
خوردن
to lay fast
U
نگاه داشتن
to live fast
U
خوش گذرانی کردن
to live fast
U
ولخرجی کردن
to make fast
U
بستن
to hold fast
U
نگاهداشتن
to hold fast
U
محکم
fast cruise
U
ازمایش حرکت سریع ناو
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stern fast
U
طناب پاشنه قایق
to break one's fast
U
افطار کردن
to break ones fast
U
افطارکردن
fast neutron
U
نوترون سریع
to break ones fast
U
ناشتایی خوردن
fast break
U
ضدحمله
fast pill
U
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
to make fast
U
محکم کردن
to observe a fast
U
روزه گرفتن
water fast
U
رنگ نرو
to break ones fast
U
روزه
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast cruise
U
ازمایش سریع ناو در بندر
to take fast hold of
U
گرفتن
to take fast hold of
U
سفت
to stand fast
U
ثابت بودن
to stand fast
U
محکم ایستادن
water fast
U
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
to observe a fast
U
روزه داشتن
make fast
U
مهار
to sleep fast
U
خواب خوش
to sleep fast
U
رفتن
fast moving depression
U
کمفشاری سریع
fast moving depression
U
کمفشاری تند
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
fast moving stock
U
کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving stock
U
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast heart beat
U
تاکی کاردی
[پزشکی]
hard and fast rule
U
قانون خشک و سخت
fast heart beat
U
تندتپشی
[پزشکی]
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
fast breeder reactor
U
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
Rumors circulate fast.
U
شایعات سریع در همه جا می پیچد
Making fast progress.
U
سریع ترقی کردن
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
fast forward key
U
کلیدجلوبرندهسریع
hard and fast rule
<idiom>
U
نتیجه ماندگار
fast-forward button
U
دکمهجلوبر
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
the car goes nice and fast
U
اتوموبیل بد نمیرود
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
U
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
fast bindŠfast find
U
جای محکم بگذارتازودپیداکنی
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
fast data entry control
U
کنترلدخولاطاعاتسریع
Bad news travels fast .
<proverb>
U
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
U
سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com