English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
playing field for Canadian football U زمینبازیفوتبالکانادایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
playing field for American football U زمینبازیفوتبالامریکایی
canadian football U فوتبال کانادایی
scrimmage in Canadian football U بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
playing field U زمین بازی
playing field U زمین فوتبال
playing field U میدان بازی
canadian U کانادایی
canadian U اهل کانادا
canadian , grid U سیستم شبکه بندی که درعکاسی مثلثاتی به کار می رود
Canadian elk U گوزنشمالیکانادایی
canadian , grid U سیستم شبکه بندی عکاسی برجسته منشوری
noodle [ American E] [ Canadian E] U کله [اصطلاح روزمره]
noodle [ American E] [ Canadian E] U سر [اصطلاح روزمره]
canadian information processing society U انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
football توپ فوتبال
football U بازی فوتبال
football U توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
football U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
rules of football U قوانین یا قواعد فوتبال
I am stiff with football. U بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football boot U کفشفوتبالی
association football U اتحادیه فوتبال
football pools U استخر
football cleats U کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
six man football U فوتبال دو تیم 6 نفره
football hooligan U خرابگر پر سر و صدای فوتبال
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
he is a novice in football U در بازی فوتبال تازه کار است
flag football U نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
American football U فوتبال آمریکایی [ورزش]
to play football U فوتبال بازی کردن
football game U بازی فوتبال
american football player U بازیکنفوتبالآمریکایی
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
Football pool [British English] U قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
football fan [American English] U طرفدار فوتبال آمریکایی
football club [British Englisch] U باشگاه فوتبال
football fan [British English] U طرفدار فوتبال
These football players are the pick of the bunch . U این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
playing U بازی کردن
playing U کیفیت یاسبک بازی
playing U شرکت درمسابقه انفرادی
playing U ضربه به توپ
playing U رقابت
playing U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing U خلاصی داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U خلاصی بازی
playing U حرکت ازاد
playing U الت موسیقی نواختن
playing U نمایش نمایشنامه
playing U بازی
playing U نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing U تفریح بازی کردن
playing U تفریح کردن ساز زدن
playing U اداره مسابقه
playing U زدن
playing U رل بازی کردن
playing U روی صحنهء نمایش فاهرشدن
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
playing fields U زمین بازی
playing fields U زمین فوتبال
playing the board U بازی فی نفسه
playing the board U بازی بر صفحه
playing fields U میدان بازی
playing card U ورق گنجفه
playing card U گنجفه
playing cards U ورق بازی , برگ
playing cards U ورق گنجفه
playing cards U گنجفه
role-playing U نقش گزاری
playing area U محدوده زمین
playing coach U مربی
long playing U صفحه 33 دور
game playing U playing computerizedgame
playing card U ورق بازی , برگ
playing the man U بازی با حریف
playing the man U بازی روانی
playing window U پنجرهنمایش
playing surface U مسطحمیزبازی
playing court U زمین بازی
role playing U نقش گزاری
playing dead U مرده نمایی
playing time U مدت بازی
computerized game playing U بازیهای کامپیوتری
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
right field U سمتراستزمین
field U رشته [دانشی]
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
field name U نام فیلد
zero field U بی میدان
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
to take the field U جنگ اغازکردن
zero field U بی حوزه
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
zero field U میدان صفر
field U کارگاه
field U زمین بازی
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U حوزه
field U رشته
field U دایره
field U میدانه
field U زمین
field U فرودگاه
field U پایکار
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U میدان دید
field U زمینه رزمی صحرایی
field U میدان رزم صحرا
field U دشت
field U میدان
field U مشابه 4036
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U نوشتن داده روی PROM
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U فیلد
field U شاخه [دانشی]
field U صحرا
field U دشت کشتزار
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U خارج اداره یا کارخانه
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
gold field U ناحیه زرخیز
field trial U مسابقه تازیهای شکاری
field trip U گردش علمی
high field U میدان قوی
field type U از نوع جنگی
grain field U کشتزار
field template U قالب فیلد
field theory U نظریه میدانی
grain field U گندم زار
field theory U نظریه اساسی میدان
gravitational field U میدان گرانش
soccer field U زمین فوتبال
grounded field U سیم پیچ متصل به زمین
field theory U تئوری میدان ها
field type U نوع رزمی
field upgradable U سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector U بردار میدان
fixed field U میدان ثابت
force field U میدان نیرو
field work U کار صحرایی
field worker U پژوهشگر میدانی
field work U کار میدانهای
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field work U کار در صحرا
field work U پژوهش میدانی
field wire U سیم جنگی
field wire U سیم صحرایی
field winding U سیم پیچی میدان
field winding U سیم پیچ اهنربایی
free field U میدان عمل ازاد
free field U حوزه ازاد
field voltage U ولتاژ میدان
flying field U میدان فرودگاه
field template U الگوی فیلد
field officer U افسر رزمی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
field privilege U امتیاز فیلد
field range U میدان تیر رزمی
field range U میدان تیرجنگی
field ration U جیره صحرایی
field ration U جیره رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field regulator U نافم میدان
field regulator U تنظیم کننده میدان
field radio U بی سیم صحرایی
field pole U قطب میدان
field officer U افسر رسته رزمی
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field order U دستورالعمل رزمی
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea U نخود سبز فرنگی
field piece U توپ صحرائی
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point U سر تیر بسیار نازک
field rheostat U رئوستای میدان
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رگولاتورمیدان
field stockade U ذخایر صحرایی
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture U ساخت میدانی
field strength U شدت میدان
field study U بررسی میدانی
field splice U وصله کارگاهی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com