English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plan targets U اهداف برنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
targets U برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targets U اماج
targets U هدف مشخص
targets U هدف گیری کردن
targets U نشان
targets U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targets U نشانگاه
targets U سپر
targets U نقطه برداشت یا قرائت
targets U پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U حد و مرز
targets U هدف فرود هدف شمشیرباز
targets U گل
targets U سیبل
targets U تخته هدف
targets U دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
targets U کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
targets U مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
targets U سینه حریف
targets U هدف
targets U تیر نشانه
targets U هدفی که می خواهید به آن برسید
group of targets U گروه اماجها
program of targets U برنامه هدفها
surface targets U هدفهای روی سطح اب
surface targets U هدفهای سطحی
schedule of targets U برنامه هدفها
schedule of targets U برنامه اماجها
program of targets U برنامه اماجها
deep targets U هدفهای عمیق
priority targets U هدفهای دارای تقدم
group of targets U گروه هدفها
deep targets U هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
list of targets U لیست اماجها
list of targets U لیست هدفها
monetary targets U اهداف پولی
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to U بهتر این است که .....
plan U تدبیر اندیشه
plan U خیال
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U هامن
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U پلان
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U طرح کردن
plan U طرح ریزی کردن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U پیش بینی کردن
plan U نقشه
plan U طرح
plan U تدبیر
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan U برنامه
plan U نقشه کف
rolling plan U برنامه غلتان
perspective plan U برنامه بلند مدت
secondary plan U طرح ثانوی
key plan U نقشه راهنما
project plan U طرح پروژه
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
plan range U در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
prospective plan U برنامه بلند مدت
plan view U دید از بالا
plan of the day U برنامه روزانه ناو
plan of maneuver U طرح مانور
plan of campaign U طرح پیکار
plan of action U طرح عملیات
plan view U نمای بالا
plan implementation U عملی کردن برنامه
plan view U نقشه کف
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
prestowage plan U طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
plan implementation U اجرای برنامه
plan frame U چارچوب برنامه
sheer plan U نقشه ساختمانی ناو
site plan U نقشه جایگاه
site plan U نقشه محل
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
The plan landed . U هواپیما بزمین نشست
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
interim plan U برنامههای موقت
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
block-plan U نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan U طرح پروانه ای
centralized plan U پلان مرکزی
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
war plan U نقشه جنگی
sliding plan U برنامه لغزان
stowage plan U طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan U طرح جنگ
strategic plan U نقشه جنگ
tactical plan U طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan U طرح عملیات نظامی
tentative plan U طرح ازمایشی
test plan U طرح ازمایش
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan U طرحی راپیشنهادکردن
war plan U طرح جنگی
ground-plan U [نقشه همتراز با زمین]
partial plan U برنامه جزئی
master plan U نقشه کلیات
contingency plan U طرح احتمالی
deck plan U صفحه پل کشتی
deck plan U افق پل کشتی
detailed plan U برنامه تفصیلی
development plan U برنامه توسعه
development plan U طرح گسترش
development plan U طرح ارایش زمین
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan U پیش نویس برنامه
economic plan U برنامه اقتصادی
entry plan U طرح ورود به بندر
entry plan U طرح دخول به سر پل
europen plan U نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan U طرح عملیات احتمالی
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
master plan U نقشه مجموعه
ground plan U نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan U شالوده
ground plan U طرح اساسی
ground plan U نقشه مسطحه
ground plan U برنگاره
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan U تصویب نقشه
barrier plan U طرح موانع
cargo plan U طرح بارگیری ناو
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
collection plan U طرح جمع اوری
colombo plan U طرح کلمبو
financial plan U برنامه مالی
fire plan U طرح اتش
fire plan U طرح اتش توپخانه
ordnance plan U طرح اردنانس
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
ordnance plan U طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan U برنامه ملی
it was no part of my plan U کی جزو نقشه من بود
lesson plan U طرح درس
loading plan U طرح بارگیری خودرو
marshall plan U طرح مارشال
marshall plan U برنامه مارشال
installation plan U نقشه ی نصب
illumination plan U طرح روشنایی منطقه
floor plan U نقشه اشکوب
frequency plan U طرح فرکانس
game plan U استراتژی بازی
general plan U نقشه کلی
part plan U نقشه جزیی
general plan U نقشه عمومی
parking plan U طرح پارک کردن هواپیماها
outline plan U طرح مبنا
he thought out a plan U تدبیری اندیشید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
flight plan U طرح یا نقشه پروازهواپیماها
air fire plan U طرح اتش هوایی
negative tax plan U برنامه مالیات منفی
negative tax plan U طرح مالیات منفی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
constant helm plan U نقشه زیگزاگ
open-plan coach U طرحبازوگن
coordinated fire plan U طرح اتش هم اهنگ شده
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
class improvement plan U طرح بهبودناو
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
class improvement plan U طرح توسعه ناو
documented plan figures U ارقام مستند برنامه
plan position indicator U صفحه رادار ناو یا هواپیما
artillery fire plan U طرح اتش توپخانه
The plan is now in action ( underway ) . U طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
on the installment plan [American English] U به اقساط
to buy something on the installment plan [system] U چیزی را قسطی خریدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com