Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pitch wheel
U
چرخکوککردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
pitch in
U
شروع به خوردن غذاکردن
pitch
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
U
نواک
pitch
U
قطران
pitch
U
قیر اندودکردن
pitch
U
گام سیم پیچی
pitch
U
طول طناب کوهنوردی
pitch
U
بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch
U
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch
U
زمین بازی
pitch
U
تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch
U
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch in
U
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
pitch upon
U
انتخاب کردن
to pitch in
U
جدادست بکارشدن
to pitch into
U
زور اوردن به حمله کردن
to pitch upon something
U
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch in
<idiom>
U
به چیزی پول یا کمک دادن
pitch
U
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch
U
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch
U
شیب
pitch
U
نصب کردن
pitch
U
خیمه زدن برپاکردن
pitch
U
ضربت باچوگان نصب
pitch
U
استوارکردن
pitch
U
زیروبمی صدا
pitch
U
قیر
pitch
U
پرتاب
pitch
U
اوج پرواز اوج
pitch
U
دانگ صدا
pitch
U
جای شیب پلکان
pitch
U
سرازیری
pitch
U
استقرار
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
U
توپ را زدن
pitch
U
میل
pitch
U
زفت
pitch
U
تفاله قطران
pitch
U
ته مانده تقطیر
pitch
U
چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch
U
چادرزدن
pitch
U
خیمه زدن
pitch
U
تن صدا
pitch
U
زیر و بمی
pitch
U
پرتاب کردن
pitch
U
درجه
pitch
U
گام
pitch control
U
کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch control
U
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
cyclic pitch
U
گام دورانی
pitch control
U
کنترل گام ملخ
pitch coal
U
ذغال سنگ قیری
pitch circle
U
دایره گام
pitch curves
U
تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark
U
تاریک
character pitch
U
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch
U
pica
character pitch
U
type elite
pitch diameter
U
قطر جناح
pitch diameter
U
قطر گام
coil pitch
U
گام پیچک
pitch dark
U
سیاه
pitch dark
U
قیرگون
pitch cap
U
کلاه زفت
feathering pitch
U
گام فدر
mineral pitch
U
قیر معدنی
mineral pitch
U
اسفالت
grid pitch
U
گام شبکه
geometric pitch
U
گام هندسی
full pitch
U
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch
U
گام پر
feed pitch
U
گام پیش بری
nominal pitch
U
گام اسمی
pitch a yarn
U
قصه گفتن
pitch and toss
U
بازی بیخ دیواری
diameter pitch
U
قطر گام
diametral pitch
U
گام قطری
dot pitch
U
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch
U
درجه نقطه
pitch and toss
U
نوعی بازی شیر یاخط
pitch altitude
U
زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
effective pitch
U
گام موثر
fractional pitch
U
گام کسری
pitch-and-toss
U
شیر یا خط
variable pitch
U
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
track pitch
U
گام شیار درجه شیار
track pitch
U
فاصله شیار
tooth pitch
U
گام شیار
tooth pitch
U
گام دندانه
to queer the pitch for any one
U
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
fever pitch
U
فوقالعادههیجانانگیز
to pitch on one's head
U
از سر پرت شدن
pitch-black
U
خیلی سیاه
pitch-black
U
قیرگون
pitch a tent
<idiom>
U
چادرزدن
pitch diameter
U
قطر پهلو
To pitch a tent.
U
چادر زدن
perfect pitch
U
رجوع شود به pitch absolute
winding pitch
U
گام سیم پیچی
pitch black
U
قیرگون
pitch black
U
خیلی سیاه
theoretical pitch
U
گام تئوریک
pitch line
U
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch of poles
U
گام قطبها
pitch pine
U
شجرالقطران
base pitch
U
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
pitch of spiral
U
پای پیچ
pitch pine
U
کاج قیری
back pitch
U
گام خور پیچک
pitch of arch
U
خیز قوس
pitch resin
U
لبان شامی
pitch setting
U
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch macadam
U
سنگریزه قیر
absolute pitch
U
زیر و بمی مطلق
pole pitch
U
گام قطب
reverse pitch
U
گام معکوس
rivet pitch
U
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
standard pitch
U
گام استاندارد
pitch of arch
U
خیز طاق
coal tar pitch
U
قیر ذغال سنگ
tough pitch copper
U
مس چقرمه
straight run pitch
U
تفاله اولین تقطیر
controllable pitch propeller
U
ملخ با گام قابل کنترل
collective pitch control
U
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
fixed pitch propeller
U
ملخ با گام ثابت
cyclic pitch control
U
کنترل گام دورانی
adjustable pitch propeller
U
ملخ با گام قابل کنترل
pitch of armature winding
U
گام پیچک
coal tar pitch
U
قیر قطران ذغال سنگ
wheel
U
جاروب کردن با پا
wheel
U
چرخ نخ ریسی
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
چرخ سمباده
fifth wheel
U
چرخپنجم
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
U
ساسایی
wheel
U
چرخ طایر
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
U
اتحادیه ورزشی
wheel
U
چرخ
third wheel
U
سومینچرخدنده
four wheel
U
چهارچرخه
wheel
U
گردش ناو
wheel
U
دور
wheel
U
چرخش
wheel
U
رل ماشین
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
wheel
U
گرداندن
wheel
U
چرخیدن
steering wheel
U
چرخ فرمان
rotating wheel
U
چرخهدوار
press wheel
U
چرخفشار
centre wheel
U
چرخهمیانی
hand-wheel
U
چرخدستی
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
front wheel
U
چرخجلو
main wheel
U
چرخاصلی
large wheel
U
چرخبزرگ
drive wheel
U
چرخدنده
steering wheel
U
رل
modulation wheel
U
چرختعدیلصدا
fourth wheel
U
چهارمینچرخهای
escape wheel
U
دندهخلاص
banding wheel
U
چرخهچرخنده
wheel puller
U
چرخ کش
wheel bearing
U
بلبرینگ چرخ
worm wheel
U
پیچ حلزونی
wheel printer
U
چاپگر چرخ دوار
wheel pressure
U
فشار چرخ
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator
U
نشانگر سکان
wheel horse
U
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel chair
U
صندلی چرخ دار
wheel satellite
U
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel shaft
U
میله چرخ
adjustment wheel
چرخ متحرک
steering wheel
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
catherine wheel
U
رجوع شود به pinwheel
worm wheel
U
چرخ دنده حلزونی
worm wheel
U
دنده کرمی شکل
steering wheel
U
غربالک
wheel wright
U
چرخ ساز
wheel sucker
U
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke
U
پره چرخ
wheel spanner
U
چرخ کش
wheel center
U
مرکز چرخ
four wheel drive
U
محرک چهار چرخ
wheel barrow
U
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
U
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
U
دماغه
dog-wheel
U
استوانه
cathedrian wheel
U
پنجره چرخی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com