Perdic | patience of hunger | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 72 (1 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	patience of hunger U	تاب گرسنگی
	patience of hunger U	طاقت گرسنگی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	patience U	بردباری
	of little patience U	ناشکیبا
	of little patience U	بی طاقت
	to have patience U	شکیبایی داشتن
	have patience with me U	بمن مهلت دهید
	to have patience U	شکیبا بودن صبر داشتن
	to have patience U	تاب اوردن حوصله داشتن
	of little patience U	کم حوصله
	patience U	شکیبایی
	patience U	شکیب صبر
	have patience with me U	با من حوصله کنید
	patience U	طاقت
	patience U	تاب
	patience is a virtue U	شکیبائی خوی پسندیده ایست
	the only remedy is patience U	یگانه
	the only remedy is patience U	چاره ان شکیبایی است
	Patience and calm. U	صبر وقرار
	The patience of job. U	صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
	to lose patience U	تاب و توان رااز دست دادن
	to lose patience U	شکسبایی را از دست دادن
	to lose patience U	بی طاقت شدن
	i have lost all patience U	طاقتم طاق شده است
	Thank you for your understanding and your patience. U	از شما برای درک و شکیبایی شما بسیار سپاسگزارم.
	Patience is a plaster for all sores . <proverb> U	صبر,درمان هر دردیست .
	to possess oneself in patience U	شکسبایی کردن
	to possess oneself in patience U	صبر کردن
	My patience has run out (is exhausted). U	کاسه صبرم لبریز است
	My patience is exhausted ( worn out ) . U	کاسه صبرم لبریز شده
	He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. U	حوصله ام را بسر آورد
	hunger [for something] U	هوس [چیزی را] کردن
	hunger U	اشتیاق
	hunger U	قحطی گرسنه کردن
	hunger U	گرسنگی دادن گرسنه شدن
	hunger U	اشتیاق داشتن
	hunger for U	اشتیاق به چیزی
	many d. of hunger U	بسیاری از گرسنگی می میرند
	hunger for U	ارزوی چیزی
	hunger U	گرسنگی
	hunger for data U	میل شدید به داده ها
	hunger-striker U	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
	to go on a hunger strike U	اعتصاب غذا کردن
	hunger pain U	درد گرسنگی [پزشکی]
	hunger osteopathy U	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
	a pang of hunger U	احساس ناگهانی گرسنگی
	sensation of hunger U	احساس گرسنگی
	hunger cloth U	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
	Hunger is the best sauce. <proverb> U	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
	hunger strike U	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
	hunger striker U	کسیکهدراعتصابغذاباشد
	He fainted from hunger. U	از گرسنگی غش کردوافتاد
	hunger drive U	سائق گرسنگی
	under the stimulus of hunger U	از فشار گرسنگی
	ravenous hunger U	حرص
	hunger strike U	اعتصاب غذا
	ravenous hunger U	گرسنگی زیاد
	to suffer from hunger U	گرسنه ماندن
	hunger pangs U	دردهای گرسنگی
	land hunger U	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
	hunger strikes U	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
	under the stimulus of hunger U	بر اثرگرسنگی
	ghrelin [hunger hormone] U	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
	Hunger begets crime. U	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
	I feel faint with hunger. U	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
	We suffered hunger for a few days . U	چند روز گرسنگی کشیدیم
	to die of hunger [thirst] U	از گرسنگی [تشنگی] مردن
	iam not patient of hunger U	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
	He warned he would go on a termless hunger strike. U	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
	They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
	The soldiers died from illness and hunger. U	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
	hunger for power [craving for power] U	میل شدید به قدرت

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy