English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
packed snow U برف فشرده شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] U برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
packed U بسته بندی شده
packed out پر و مملو از افراد
packed بسته ای
jam-packed U چپیده
jam-packed U مملو
vacuum-packed U مکیده
vacuum-packed U کیپ و بیهوا
packed oil U نفت با فرف
jam-packed U کاملا پر
packed in dozens U دو جین دو جین دسته شده دو جین دو جین بسته شده
packed decimal U دهدهی فشرده
packed decimal U عدد اعشاری فشرده
packed decimal U اعداد بسته شده
packed column U ستون پر شده
vacuum-packed تهیه شده
to have packed up [British E] U خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
packed columns U ستونهای پرشده
to have packed up [British E] U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
jam-packed <idiom> پر [ظرفیت تمام شده]
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
pre-packed ازقبل بسته بندی شده
The place was fully packed . U گوش تا گوش آدم نشسته بود
hand packed rockfill U سنگریز دستچینی
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed cubic U مکعبی تنگچین
close packed structure U ساختار تنگچین
cubic closed packed structure U ساختار مکعبی تنگچین
There was a heavy fall of snow (snow-fall). U برف سنگینی بارید
closo packed hexagonal space lattice U شبکه فضایی شش وجهی
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
to d. with snow U ازبرف
snow under U شکست فاحش خوردن
snow course U برف راهه
snow برف
snow U برف باریدن
snow U برف امدن
snow U برفک
to d. with snow U پوشاندن
snow U پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow U واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow under U مستغرق ساختن
snow under U بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
corn snow U برف شکری
corn snow U برف تگرگی
continuous snow U بارشبرفدائمی
corn snow U تگرگ
intermittent snow U بارشمتناوببرف
corn snow U برفی که دانه بندی درشت دارد
snow storm U کولا ک برف
snow survey U برفسنجی
snow tire U تایریخ شکن
snow tire U لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
granular snow U برف سفت با دانههای درشت
snow white U سفید یکدست
snow white U مثل برف سفید اسم خاص
surmounted with snow U پوشیده از برف
snow drift U برف انبار
snow guard U محافظبرف
snow shower U بارشبرف
accumulation of snow U توده برف
snow tractor U تراکتور برف
snow line U خط برف
to shovel snow U با بیل برف کندن
to crust [snow] U تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow goose U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white U برفام
snow-capped U دارای قله پوشیده از برف
Snow thaws. U برف آب می شود
snow thrower U برف خور
snow job <idiom> U لاف زدن
snow job <idiom> U لاف استادی زدن
cloggy snow U برف چسبناک
snow-white U سفید برفی
snow-white U سفید
new fallen snow U برف تازه
snow capped U دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave U اتاق برفی
snow charge U بار برف
snow clad U برف پوشیده
snow clad U پر برف
snow clad U برف پوش
snow covers U برف پشته
snow drift U توده برف
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
snow fence U دیواره برفگیر
snow fence U حفاظ برف
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound U دچار برف
snow boot U پوتین برف یا اسکی
snow slip U بهمن
snow devil U بهمن
snow grouse U بعدا پرسیده شود
snow berry U گل برف
snow geese U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow berry U گل مروارید
snow blind U برف کور
snow blind U برف کوری
snow blindness U برف کور
snow blindness U برف کوری
snow blink U تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow flake U دانه برف
snow flake U برف دانه
snow flake U برف ریزه
snow job U ماست مالی
snow plough U برف پران
snow leopard U یوز پلنگ
snow lily U بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball U گلوله برف
snow ball U با گلوله برف زدن
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine U ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough U برف روب
snow job U سرهم بندی
snow inlet U دریچه ریزش برف
snow plough U برف پاک کن
snow gage U برفسنج
snow flake U یکجور گل حسرت
snow shovel U پارو
snow gauge U برف سنج
snow gun U ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow shoe U برفی
snow goggles U عینک توفان
snow shoe U کفش
snow goggles U عینک افتابگیر
snow ball tree U گل بدماغ
The snow is more than a meter deep. U برف یک متر بلندیش است.
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
to stamp the snow off your boots U با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
We had a light fall of snow. U برف سبکی بارید
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
snowplough [ snow-clearer] U برف روب [آلت برف پاک کن ]
measurement of snowfall: snow gauge U اندازهگیریمقداربارشباران
half a metre deep in snow U نیم متر زیر برف
ablation [melting of snow or ice] U گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
The snow crunched [scrunched] underfoot. U برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. U راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
snow blower [rotary snowplough] U برف خور
slight drifting snow at ground level U بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level U بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com