English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
option of condition U خیار شرط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
option U افهار میل
option U شق انتخاب شده
option U ترجیح
option U اختیار خریدیا فروش
option U اختیار
option U خصیصه اختیاری
option U ازادی
option U عملی که انتخاب میشود
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
option U حق باشگاه در تمدید قرارداد
option U خیار
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
option U انتخاب
option U کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
option U اختیار معامله
option U حق انتخاب
zero option U پیشنهادیکهدرآنیکطرفتنهادرصورتیسلاحهایهستهایراازبینخواهدبردکهطرفدیگرنیزچنینکند
option U خیارات
option U گزینه
option of conditions U خیار شرط
option of deception U خیار غبن
option of defect U خیار عیب
option of fraud U خیار تدلیس
call option U خرید به شرط خیار
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
expire of option U انقضاء خیار
local option U اختیار تعیین محل معینی
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
lock option U اختیار کاربرد قفل
make option U جعل خیار
option dealer U واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
option dealing U معاملات اختیاری
option dealing U سفته بازی روی ترقی سهام
call option U خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
option of animals U خیار حیوان
expire of option U انقضاء مدت خیار
default option U انتخاب قرار دادی
play out one's option U ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
seller's option U انتخاب فروشنده
seller's option U اختیار فروشنده
put option U خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
to make one's option U اختیار کردن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
option of trickery U خیار تدلیس
soft option U انتخابآسانترینراه
option of loss U خیار غبن
option of inspection U خیار رویت
seller's option U option
As I see . In my view ( option) . U به نظرمن ( درنظرمن )
buyer's option to duble U مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
seller's option to duble U خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of incorrect description U خیار تخلف وصف
option of unfulfilled conditions U خیار تخلف شرط
option of meeting place U خیار مجلس
contingency option program U برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
buyer's option to duble U خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of contract invalid in part U خیار تبعیض صفقه
option of delayed payment of the price U خیار تاخیر ثمن
option of sales unfulfilled in part U خیار تبعض صفقه
condition U عارضه شرطی کردن
condition U اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition U شرط نمودن شایسته کردن
on the condition that U به شرط انکه
condition U شرط
condition U وضع
condition U حالت
condition U مشروط کردن
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition U وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition U ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition U شرط مهم در قرارداد
out of condition U خراب
out of condition U معیوب
condition U موقعیت
condition U شرط [وضع] [پیشزمینه]
condition U وضعیت
on no condition U به هیچ شرطی
on one condition U به یک شرط
condition U چگونگی
on that condition U به آن شرط
zero condition U حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
necessary condition U شرط لازم [ریاضی]
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
condition U شرط مقید کردن
Coulomb's condition U قید کولن
putting a condition U شرط گذاشتن
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
pre condition U شرط لازم الاجرای قبلی
to change ones condition U عروسی کردن
sufficient condition U شرط کافی
prevailing condition U شرط غالب
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
putting a condition U اشتراط
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
to make it a condition U شرط کردن
to change ones condition U زن گرفتن شوهرکردن
to chang one's condition U عروسی کردن
to buy on condition U شرط خریدن
standard condition U شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard condition U شرایط استاندارد
space condition U حالت فاصله
space condition U شرط فاصله
readiness condition U وضعیت اماده باش
On condition that. Provided that. U بشرط آنکه (بشرطی که )
tropical condition U شرایط گرمسیری
There is only one condition attached to it . U فقط یک شرط دارد
restart condition U شرط بازاغازی
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
race condition U حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
unclear condition U شرط مجهول
condition of performance U شرط فعل اثباتا"
in good condition U بی عیب خوب
in working condition U دایر
in working condition U کارکننده
initial condition U شرایط اولیه
initial condition U شرط اولیه
interesting condition U ابستنی
interesting condition U حمل
interesting condition U حاملگی
condition of non performance U شرط فعل نفیا"
lay down the condition U شرط کردن چیزی
ignition condition U حالت احتراق
error condition U شرط خطا
condition of qualification U شرط صفت
condition of readiness U وضعیت امادگی رزمی
condition of readiness U شرایط امادگی
default condition U وضعیت قرار دادی
condition of corollary U شرط نتیجه
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
embankment condition U حالت یا شرائط خاکریزی
equilibrium condition U شرط تعادل
error condition U وضعیت خطا
line condition U حالت خط
condition code U کد شرط
condition code U رمز وضعیت
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition about description U شرط صفت
boundary condition U شرط کرانی
condition of equilibrium U شرط تعادل
an unclear condition which U consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
line condition U وضع خط
ammunition condition U وضعیت مهمات
air condition U دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
in a ruined condition U ویران
operating condition U رژیم
mark condition U وضعیت نشان
condition code U کد وضعیت امادگی اقلام
mark condition U شرط علامت
make it a condition U شرط کردن
condition code U کدوضعیت اماد
no load condition U حالت بی باری
normalization condition U شرط بهنجارش
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
defense readiness condition U وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
attack condition , alfa U الف
condition which is impossible to fulfill U شرط غیر مقدور
reasonable term and condition U قید و شرط معقول
condition of subsequent events U شرط نتیجه
condition contrary to the requirement U contract of
in perfecting bail condition U بی عیب
attack condition , alfa U وضعیت تک
idle circuit condition U وضعیت مدار بی بار
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
In good condition (health). U سالم وبی عیب
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
In perfect condition (shape). U کاملا" صحیح وسالم
quenched and tempered condition U حالت ترساندن و سخت گردانی
condition about performance of an act U شرط فعل
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
person in whose favor a condition is mad U مشروط له
mint a mint condition U نونو
mint a mint condition U تازه تازه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com