Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operating profit
U
سود عملیاتی
operating profit
U
سود ناخالص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self operating
U
خود کار
operating
U
عامل
operating
U
عملیاتی
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
operating key
کلید گزینش
operating level
U
سطح فعالیت
operating level
U
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating lever
U
اهرم گرداننده
operating lever
U
اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever
U
دستگیره عامل کولاس
operating program
U
برنامه اجرایی
operating lever
U
اهرم عملکرد
operating loss
U
زیان عملیاتی
operating manual
U
دستورالعمل
operating manual
U
دستور کار
operating panel
U
تابلوی عملکرد
operating personnel
U
پرسنل فعال
operating personnel
U
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating point
U
نقطه کار
operating instruction
U
دستور کار
operating instruction
U
مقررات کار
operating condition
U
رژیم
operating slide
U
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating capital
U
سرمایه در گردش
operating budget
U
بودجه بهره برداری
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operating bridge
U
پل کارگاهی
operating bridge
U
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating agency
U
قسمت اجرایی
machine operating
U
عملکرد ماشین
operating conditions
U
رژیم
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operating handle
U
دستگیره راه اندازی
operating handle
U
دستگیره عامل
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating cost
U
هزینه بهره برداری
operating agency
U
شعبه عامل
operating program
U
برنامه عملیات
operating strenght
U
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating speed
U
سرعت عملکرد کار
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating staff
U
متصدیان
operating stand
U
اطاق هدایت
operating temperature
U
درجه حرارت کار
operating supplies
U
مواد کمکی
operating system/
U
سیستم عامل دو
operating temperature
U
دمای عملیاتی
operating voltage
U
ولتاژ کار
operating weight
U
وزن عملیاتی
operating cord
U
نختنظیم
operating dam
U
سدعملیاتی
operating floor
U
عملیاتزمین
operating rod
U
میلهعملیات
operating handle
U
دستگیره کولاس
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating signal
U
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating signal
U
سیگنال دستگاه
operating theatres
U
نمایشگاه عمل جراحی
operating theatre
U
نمایشگاه عمل جراحی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
operating systems
U
سیستم عامل
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
operating system
U
سیستم عامل
operating rooms
U
اطاق عمل
operating rooms
U
جایگاه عمل
operating room
U
اطاق عمل
operating room
U
جایگاه عمل
operating ratio
U
نسبت کارکرد موتور یا ناو
for-profit
<adj.>
U
بازرگانی
for-profit
<adj.>
U
تجارتی
to profit from something
U
سود بردن از چیزی
to his own profit
U
بفایده خودش
she your profit with him
U
سودخودرابا اوتقسیم کنید
for-profit
<adj.>
U
تجاری
what will it profit you
U
چه سودی برای شما خواهدداشت
profit
U
سود بردن منفعت کردن
profit
U
منفعت بردن
profit
U
عایدی داشتن
profit
U
منفعت
profit
U
فایده
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
it did not profit me
U
فایدهای بمن نرساند
just profit
U
سود عادلانه
profit
U
برتری
profit
U
سود بردن
profit
U
فایده رساندن
profit
U
مزیت
profit
U
نفع
profit
U
فایده منفعت
profit
U
سود
just profit
U
سود منصفانه
deployment operating base
U
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
tape operating system
U
سیستم عامل نوار
aitcraft operating weight
U
وزن اصلی هواپیما
standing operating procedures
U
روش جاری مخابرات
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
shortest operating time
U
کوتاهترین زمان عملیات
network operating system
U
سیستم عامل شبکه
operating system monitor
U
مبصر سیستم عامل
crypt operating instructions
U
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
gate operating ring
U
حلقهورودیعملکننده
disk operating system
U
سیستم عامل گردهای
host operating system
U
سیستم عامل میزبان
maximum operating voltage
U
ولتاژ کار حداکثر
goest operating system
U
سیستم عامل مهمان
gate operating platform
U
سکوی مانور دریچه ها
gate operating deck
U
سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
disk operating system
U
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
to make a profit
U
سود بردن
What was your net profit?
U
خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
reasonable profit
U
منفعت عقلایی
pure profit
U
سود خالص
yearly profit
U
سود سالانه
undivided profit
U
سود تقسیم نشده
profit tax
U
مالیات بر سود
profit motive
U
انگیزه سود
profit centre
U
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit centre
U
واحد دخل و خرج کننده
profit centre
U
مرکز سود
retained profit
U
سود تقسیم نشده
profit maximization
U
به حداکثر رسانیدن سود
profit-taking
U
فروشسهام
thoughtful of profit
U
سود
thoughtful of profit
U
در فکر
non-profit-making
U
غیرانتفاعی
taxable profit
U
سود مشمول مالیات
target profit
U
سود مطلوب
target profit
U
سود مورد نظر
accumulated profit
U
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
profit-making
U
درآمدزائیکردن
to make a profit
U
منفعت کردن
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion
U
موقع را مغتنم شمردن
profit cannibalism
U
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
interest profit
U
عایدی حاصل از بهره
net profit
U
سود خالص
net profit
U
سود ویژه
contingent profit
U
منفعت احتمالی
best profit point
U
best
best profit point
U
نقطه بیشترین مقدار سود
best profit output
U
profit best
best profit output
U
محصول در بیشترین مقدارسود
anticipated profit
U
سود مورد انتظار
contingent profit
U
سود اتفاقی
corporate profit
U
سود شرکت سهامی
gross profit
U
سود ناخالص
loss of profit
U
عدم النفع
excess profit
U
سود اضافی
economic profit
U
سود اقتصادی
make a profit
U
سود بردن
distributed profit
U
سود توزیع شده
profit margins
U
درصد سود از فروش خالص
accounting profit
سود از دیدگاه حسابداری
accounting profit
U
سود حسابداری
profit sharing
U
تسهیم در سود
normal profit
U
سود عادی
profit sharing
U
مشارکت در سود
profit sharing
U
سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit and loss a
U
حساب سودوزیان
distributed profit
U
سود تقسیم شده
principal and profit
U
مایه و سود
profit and loss
U
حساب سود وزیان
profit and loss
U
سود و زیان
profit sharing
U
سهم کارگران از سود
profit-sharing
U
سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing
U
تسهیم در سود
maximum profit
U
حداکثر سود
profit margins
U
حاشیه سود
profit margin
U
حاشیه سود
profit margin
U
درصد سود از فروش خالص
profit-sharing
U
سهم کارگران از سود
normal profit
U
سود متعارف
profit-sharing
U
مشارکت در سود
general purpose operating system
U
سیستم عامل همه منظوره
virtual storage operating system
U
سیستم عامل حافظه مجازی
breechblock operating lever assembly
U
سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
multiple loading operating system
U
سیستم عامل بارکننده چندتایی
wage profit ratio
U
نسبت دستمزد به سود
undistributed corporate profit
U
سود تقسیم نشده شرکتها
pre tax profit
U
سود قبل از پرداخت مالیات
short run profit
U
سود در کوتاه مدت
profit and loss account
U
حساب سود و زیان
falling rate of profit
U
نرخ نزولی سود
Did you make any profit in this deal ?
U
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
I shall personally undertake tht you make a profit.
U
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.
U
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com