English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
operating cord U نختنظیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cord U ریسمان
cord U وتر قیطان
cord U سیمی که وسیله را به سوکت وصل میکند
cord U کابل واکسیل
cord U طناب نازک
cord U رسن سیم
cord U زه
cord U وتر
cord U بند
cord U طناب
cord U سیم
wild cord U تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
sash cord U طناب لنگر
cord grip U زهقلاب
cord tieback U بندپردهقیطانی
lift cord U طناببالابر
detonation cord U فتیله چاشنی
detonation cord U سیم انفجار
detonation cord U فتیله منفجر کننده
detonating cord U مدار چاشنی
detonating cord U مدارمنفجرکننده
flexible cord U قیطان
flexible cord U سیم قابل انعطاف
net cord U کابل یا سیم بالای تور والیبال
patch cord U سیم رابط
silver cord U محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
line cord U بند خط
lamp cord سیم لامپ
telephone cord U بند تلفن
the spinal cord U نخاع
the spinal cord U مغز حرام
the vocal cord U رباط صوت
ganglionic cord U طناب گرهی
patch cord U سیم سرهم بندی
detonating cord U فتیله انفجاری
spermatic cord U جایگاهاسپرم
spinal cord U مغز تیره
umbilical cord U سیم قابل قطع و وصل شدن
umbilical cord U سیم سریع الاتصال
umbilical cord U بند ناف
treadle cord U رکابریسمان
communication cord U کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
vocal cord U تاراوا
spinal cord U نخاع
spinal cord U مغز حرام نخاع شوکی
spinal cord U نخاع شوکی
master cord U ریسماناصلی
cord twister U زهتاب
cord pulley U قرقره و طناب
cord drill U مته کمانی
avalanche cord U ریسمان بهمن
net cord judge U داور تور
lift cord lock U قفلطناببالابر
operating U عامل
self operating U خود کار
operating U عملیاتی
operating loss U زیان عملیاتی
operating program U برنامه عملیات
operating ratio U نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating ratio U نرخ عملیاتی
operating ratio U نسبت عملیاتی
operating signal U سیگنال دستگاه
operating signal U چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating program U برنامه اجرایی
operating profit U سود ناخالص
operating profit U سود عملیاتی
operating point U نقطه کار
operating personnel U افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating manual U دستورالعمل
operating manual U دستور کار
operating personnel U پرسنل فعال
operating slide U دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating speed U سرعت عملیاتی
operating rod U میلهعملیات
operating system U سیستم عامل
operating floor U عملیاتزمین
operating weight U وزن عملیاتی
operating voltage U ولتاژ کار
operating temperature U درجه حرارت کار
operating temperature U دمای عملیاتی
operating system/ U سیستم عامل دو
operating supplies U مواد کمکی
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand U اطاق هدایت
operating staff U متصدیان
operating staff U کارمندان عملیاتی
operating speed U سرعت عملکرد کار
operating dam U سدعملیاتی
operating room U اطاق عمل
operating theatres U نمایشگاه عمل جراحی
operating agency U شعبه عامل
operating agency U قسمت اجرایی
operating bridge U پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating bridge U پل کارگاهی
operating budget U بودجه عملیاتی
operating budget U بودجه بهره برداری
operating capital U سرمایه در گردش
machine operating U عملکرد ماشین
operating panel U تابلوی عملکرد
operating rooms U جایگاه عمل
operating rooms U اطاق عمل
operating systems U سیستم عامل
operating theatre U نمایشگاه عمل جراحی
operating room U جایگاه عمل
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
operating condition U رژیم
operating conditions U رژیم
operating lever U اهرم عامل اهرم کولاس
operating handle U دستگیره کولاس
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating instruction U دستور کار
operating handle U دستگیره راه اندازی
operating level U سطح فعالیت
operating lever U اهرم گرداننده
operating instruction U مقررات کار
operating handle U دستگیره عامل
operating lever U دستگیره عامل کولاس
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating cost U هزینه عملیاتی
operating cost U هزینه بهره برداری
operating key کلید گزینش
operating cost U مخارج عملیاتی
operating lever U اهرم عملکرد
operating expenses U مخارج عملیاتی
disk operating system U سیستم عامل گردهای
deployment operating base U پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
current operating allowance U سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
crypt operating instructions U دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
host operating system U سیستم عامل میزبان
aitcraft operating weight U وزن اصلی هواپیما
disk operating system U کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
goest operating system U سیستم عامل مهمان
gate operating ring U حلقهورودیعملکننده
shortest operating time U کوتاهترین زمان عملیات
standing operating procedures U روش جاری عملیاتی
standing operating procedures U روش جاری مخابرات
maximum operating voltage U ولتاژ کار حداکثر
network operating system U سیستم عامل شبکه
gate operating platform U سکوی مانور دریچه ها
tape operating system U سیستم عامل نوار
gate operating deck U سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base U پایگاه عملیاتی ناوگان
operating system monitor U مبصر سیستم عامل
virtual storage operating system U سیستم عامل حافظه مجازی
multiple loading operating system U سیستم عامل بارکننده چندتایی
general purpose operating system U سیستم عامل همه منظوره
breechblock operating lever assembly U سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
alternate escort operating base U پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com