Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
official prices
U
قیمتهای رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prices
U
ارزش
prices
U
ارزش پولی کالا
To keep prices down.
U
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
The prices have gone up.
U
قیمتها بالارفته اند
whole prices
U
قیمتهای عمده
to keep up prices
U
نرخهارابالانگاه داشتن
prices
U
نرخ
prices
U
قیمت
prices
U
بها
prices
U
بها قائل شدن
prices
U
قیمت گذاشتن
prices
U
مبلغ شرطبندی
accounting prices
قیمت های محاسباتی
Without regard for prices .
U
بدون توجه به قیمتها
guaranteed prices
U
قیمتهای تضمین شده
distorted prices
U
قیمتهای تحریف شده
closing prices
U
قیمت سهام درپایان روز
closing prices
U
اخرین قیمت معامله شده
ceiling prices
U
حداکثر قیمت قانونی
market prices
U
قیمتهای بازار
market prices
U
قیمتهای تعیین شده در بازار
prices are on the rise
U
قیمتهارو بافزایش
prices are on the rise
U
است
prices are sagging
U
قیمتهاپایین میاید
record prices
U
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
relative prices
U
قیمتهای نسبی
rigidity of prices
U
انعطاف ناپذیری قیمت ها
To stabilize prices .
U
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
cost prices
U
قیمت تمام شده
index of consumer prices
U
شاخص قیمت کالاهای مصرفی
prices rule high
U
مظنه ها بالا است
spiral of wages and prices
U
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
index of wholesale prices
U
شاخص قیمتهای عمده فروشی
index of retail prices
U
شاخص قیمتهای خرده فروشی
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
The rise in prices in the European markets.
U
ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
quantity theory of money and prices
U
نظریه مقداری پول و قیمت
official
U
کارمند
official
U
رسمی
official
U
موثق و رسمی
official
U
تشریفاتی
official
U
عالیرتبه رسمی
official
U
مامور
official
U
اداری
official
U
کارمند دولت
official
U
قانونی
official
U
صاحب منصب
semi official
U
نیمه رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official visit
U
بازدید رسمی فرمانده
official receiver
U
مدیر تصفیه
official receiver
U
عضو نافر
line official
U
داور خط تجمع
official receiver
U
اعتصاب باجایزه سندیکا
He is a corrupt official .
U
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
official receiver
U
اعتصاب رسمی
official calibration
U
واسنجی رسمی
[مهندسی]
official submission
U
مناقصه عمومی
official religion
U
دین رسمی
official communications
U
مکاتبات اداری
official communications
U
ابلاغیه رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official document
U
سند رسمی
extra official
U
بیرون ازوفایف اداری
extra official
U
غیر رسمی
leading official
U
سرداور
lead official
U
سرداور
building official
U
بازرسان ساختمان
official deed
U
سند رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
official oath
U
سوگند قانونی یا رسمی
official rate
U
نرخ رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
official liquidator
U
مدیر تصفیه
official language
U
زبان رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official notification
U
افهارنامه
certificate
[official document]
U
گواهی
certificate
[official document]
U
مدرک
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
appointed by an official order
U
حکمی
official log book of a ship
U
دفتر ثبت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com