Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
off diagonal cross peaks
U
پیکهای چلیپایی خارج از قطر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross peaks
U
پیکهای چلیپایی
peaks
U
رسیدن به بلندترین نقط ه
peaks
U
تیزه
peaks
U
قله اوج
peaks
U
قله مسیرگلوله
peaks
U
نقطه ماکزیمم
peaks
U
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaks
U
بلندترین نقط ه
peaks
U
زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peaks
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaks
U
بلندترین خروجی
peaks
U
پیک
peaks
U
اوج
peaks
U
نقطه اوج
peaks
U
نوک
peaks
U
قله
peaks
U
راس
peaks
U
منتها درجه
peaks
U
حداکثر کاکل
peaks
U
فرق سر
peaks
U
دزدیدن
peaks
U
حداکثر
peaks
U
نحیف شدن
peaks
U
به نقطه اوج رسیدن
peaks
U
به قله رسیدن
peaks
U
بصورت نوک تیزدرامدن
peaks
U
تیزشدن
peaks
U
کلاه نوک تیز
diagonal
U
قطری
diagonal
U
قطر
diagonal
U
قاطع دو زاویه
diagonal
U
دوگوشه
diagonal
U
اریب
diagonal
U
مورب
diagonal
U
قطر چهار ضلعی
diagonal
U
انبر
diagonal
U
سیم چین
diagonal
U
سیم بر متقاطع
diagonal
U
اسکی تورینگ و اسکی صحرانوردی
diagonal
U
گامبرداری بطریق ضربه پا و فشارباپای دیگر
diagonal buttress
U
پایهادیب
diagonal move
U
اجزاینمایشگر
leading diagonal
U
قطر اصلی
[ریاضی]
main diagonal
U
قطر اصلی
[ریاضی]
major diagonal
U
قطر اصلی
[ریاضی]
star diagonal
U
ستارهمورب
diagonal flow
U
جریان مورب
double diagonal
U
دوپوسته
diagonal matrix
U
ماتریس قطری
diagonal matrix
U
ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
diagonal arch
U
طاق قوسی قطری
diagonal pass
U
پاس مورب
diagonal perspective
U
پرسپکتیو قطری
diagonal perspective
U
پرسپکتیو مورب
diagonal power
U
قدرت قطری
diagonal bucking of web
U
کمانش قطری جان تیر
principal diagonal
[matrix]
U
قطر اصلی
[ریاضی]
primary diagonal
[matrix]
U
قطر اصلی
[ریاضی]
diagonal flow compressor
U
کمپرسور با جریان متناوب
diagonal compession force
U
نیروی فشار قطری
the main diagonal of a matrix
U
قطر اصلی یک ماتریس
[ریاضی]
cross way=cross road
U
چهارراه
cross
U
مصادف شدن با
cross
U
پیوندی
cross
U
قطع کردن متقاطع کردن
cross
U
متقاطع
cross
U
عرضی
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
on the cross
U
بطوراریب
st.g's cross
U
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross
U
صلیب بدوش گرفتن
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell
U
خبر دادن
cross out
U
قلم زدن
cross over
U
همگذری
cross over
U
درو از عقب
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
سانتر کردن
cross
U
حرکت سمتی
cross
U
گذشتن
cross
U
خط بطلان کشیدن بر
cross
U
قلم کشیدن بروی
cross
U
تقلب
cross
U
اختلاف مرافعه
cross
U
دورگه
cross
U
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
U
خاج
cross
U
چلیپا
cross
U
علامت ضربدر یاباضافه
cross
U
حدوسط ممزوج
cross
U
عبوردادن
cross
U
روبروشدن قطع کردن
cross
U
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
دورگه کردن
cross
U
صلیب
cross
U
تقاطع
cross
U
عبور کردن
cross
U
نادرستی
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross wall
U
دیوار همبر
cross wall
U
دیوار پلهای عرضی
cross weight
U
وزن ناخالص
cross traverse
U
تراورس عرضی
cross tip
U
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross section
U
سطح مقطع موثر
cross trail
U
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross tree
U
رابط عرضی دکلها
cross trail
U
جاده عرضی
cross validation
U
وارسی اعتبار
cross section
U
برش عرضی
cross vault
U
طاق چهاربخش
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wind
U
باد جانبی
cross wires
U
سیمهای متقاطع
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road
U
تقاطع جاده
cross road
U
چهارراه
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross question
U
استنطاق
cross reaction
U
سطح مقطع
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
cross roads
U
همبر راست گوشه
cross roll
U
نورد عرضی
cross section
U
مقطع عرضی
cross wise
U
صلیب وار
cross purpose
U
قصد متقابل
cross wise
U
چلیپایی ضربدری
cross modulation
U
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross word
U
جدول معمائی
cross word
U
جدول لغز
cyclo cross
U
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross section
U
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross servicing
U
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross thrust
U
تراست ناخالص
cross section
U
مقطع
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
U
نیمرخ عرضی
cross or pile
U
شیر یا خط
cross over point
U
نقطه همگذری
cross question
U
بازجویی
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
cross piece
U
تیر عرضی
cross plane
U
رنده کردن
cross pointing
U
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination
U
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products
U
حاصلضرب ضربدری
cross section
U
رویه برش
cross section
U
سطح مقطع عرضی
cross section
U
سطح مقطع
cross talk
U
تداخل صدا
cross talk
U
تداخل صحبت
cross talk
U
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
U
القاء
cross talk
U
تداخل صداها در تلفن
cross swords
U
دست و پنجه نرم کردن
cross support
U
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke
U
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch
U
بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay
U
بست چلیپا
cross stay
U
تقویت صلیبی
cross slide
U
کشوی لغزنده عرضی
cross purpose
U
قصد مغایر
cross-Channel
U
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-aisle
U
[گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded
U
[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam
U
تیر افقی
cross-bond
U
آجرچینی فلمنگی
cross-brace
U
بادبند چپ و راست
cross-doomed
U
کلیسای گنبددار
cross-church
U
کلیسای صلیبی
cross-gable
U
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Celtic cross
U
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-purposes
U
عدم تفاهم
She is cross eyed.
U
چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
at cross purposes
<idiom>
U
راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind
<idiom>
U
فکرکردن
double-cross
<idiom>
U
گول زدن
Cross your heart!
<idiom>
U
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter
U
[آرایش گل چهار برگی]
cross-rail
U
اسکلت چوبی
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me.
U
از من دلخور نباش.
cross product
U
ضرب خارجی
[ریاضی]
cross product
U
ضرب برداری
[ریاضی]
Latin cross
U
صلیب رومی
Lantern-cross
U
صلیب سنگی
cross-rib
U
دنده ی قوس
cross-springer
U
[دنده اریب در طاق]
cross-tree
U
[رابط عرضی دکلها]
cross-vault
U
طاق چهار بخش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com