English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nuclear boiler room U اتاقکمولدبخارهستهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boiler room U اطاق دیگ بخار
boiler U دیگ بخار
boiler U دیگ
boiler U مولد بخار
bitumen boiler U دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
boiler maker U متصدی دیگ بخار
boiler plate U سطح یخزده و سفت برف
double boiler U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler U حمام آب
double boiler U [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
margine boiler U دیگ بخار کشتی
boiler maker U سازنده دیگ بخار
boiler suits U رجوع شود به coveralls
wash boiler U دیگ رختشویی
flue boiler U دیگ بخار
pot boiler U کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boiler U کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
soap boiler U صابون پز
steam boiler U دیگ بخار
electric boiler U دیگ بخار برقی
boiler suit U رجوع شود به coveralls
internal firebox boiler U دیگ درونسوز
low pressure boiler U دیگ فشار ضعیف
Many people were hurt when the boiler exploded. U وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
nuclear U هستهای
nuclear U مغزی
nuclear U اتمی
non-nuclear U نااتمی
non-nuclear U غیراتمی
non-nuclear U ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
nuclear U مربوط به اتمی
nuclear whorl U پیچهستهای
nuclear cell U پیل اتمی
nuclear membrane U عضوهستهای
nuclear equipoise U گلوله اتمی ممنوعه
nuclear engineering U تکنولوژی هستهای
nuclear technology U تکنولوژی هستهای
nuclear equipoise U گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear detector U اشکارساز هستهای
nuclear charge U بار هسته
nuclear corrosion U فرسایش هستهای
nuclear electricity U الکتریسیته هستهای
nuclear electron U الکترون هسته
nuclear energy U انرژی هستهای
nuclear dud U بمب عمل نکرده اتمی
nuclear configuration U ترکیب هستهای
nuclear chemistry U شیمی هستهای
nuclear winter U زمستان اتمی
nuclear fission U انشقاق هستهای
nuclear fission U شکافت هستهای
nuclear power U انرژی هستهای
nuclear radiation U تشعشع هستهای
nuclear radius U شعاع هسته
nuclear reaction U فرایند هستهای
nuclear reaction U واکنش هستهای
nuclear size U اندازه هسته
nuclear stalemate U گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear strike U تک اتمی
nuclear strike U تک هستهای
nuclear structure U ساختار هستهای
nuclear submarine U زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear transformation U تبدیل هستهای
nuclear warfare U جنگ اتمی
nuclear power U نیروی هستهای
nuclear pile U پیل هستهای
nuclear forces U نیروهای هستهای
nuclear fusion U ذوب هستهای
nuclear fusion U گداز هستهای
nuclear fusion U گداخت هستهای
nuclear fusion U همجوشی هستهای
nuclear magneton U مگنتون هسته
nuclear number U عدد جرمی
nuclear number U عدد هستهای
nuclear parity U همطرازی اتمی
nuclear parity U قدرت اتمی یکسان
nuclear particle U هستک
nuclear warfare U میدان جنگ اتمی
nuclear-free U مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear reactor U پیل اتمی
nuclear reactor U واکنشگاه هستهای
nuclear reactors U پیل اتمی
nuclear reactors U راکتور هستهای
nuclear family U خانواده هستهای
nuclear reactors U واکنشگاه هستهای
nuclear families U خانواده هستهای
nuclear reactor U راکتور هستهای
magnetic nuclear resonance U تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear binding energy U انرژی اتصال هستهای
nuclear biological chemical U شیمیایی میکربی هستهای
nuclear powered submarine U submarine nuclear
nuclear power production U تولید انرژی هستهای
nuclear power plant U تاسیسات انرژی هستهای
attack nuclear carrier U ناو هواپیمابر افندی هستهای
nuclear fusion energy U انرژی ذوب هستهای
nuclear magnetic resonance U تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
civil nuclear powers U کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
civil nuclear powers U کشوردارای قدرت اتمی
effective nuclear charge U بار موثر هسته
nuclear power plant U نیروگاه هسته ای
nuclear power station U نیروگاه هستهای
nuclear power station U نیروگاه هسته ای
production of electricity from nuclear energy U تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
a declared [pronounced] opponent of nuclear power U مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
room U اطاق
the f. of a room U اثاثیه اطاق
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
still room U شربتخانه
in my room U در اتاقم
room U اتاق
room U خانه
room U جا
room U فضا
room U انبار
room no U اطاق شماره 3
room U مجال
room U وسیع تر کردن
room U محل موقع
room U مسکن گزیدن منزل دادن به
these room let well U نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
May I see the room? U آیا میتوانم اتاق را ببینم؟
in the room of U درعوض
in the room of U بجای
To do up the room. U اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
Get out of the room. U از اتاق بروبیرون
common room U تالار دانشجویان
common room U باشگاه دانشجویان
common room U اتاق استادان
reading room U خوانشگاه
room thermostat U اتاقکترموستاد
second focal room U دومیناتاقمرکزی
service room U اتاقسرویسدهی
ladies' room U مستراح زنانه
leg room U جا برای پاها
leg room U پا جا
men's room U مستراح مردانه
rehearsal room U اتاقتمریننمایش
pump room U اتاقپمپ
room service U سرویسداخلاتاق
reading room U اتاق قرائت
a sinlge room U یک اتاق یک نفره
ware room U بارخانه
ware room U انبارکالا
morning room U اتاقنورگیر
tiring room U محل تعویض لباس هنرپیشه
to spray a room U امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
upper room U بالاخانه اطاق فوقانی
wainscoting of a room U کار چوبی داخل اطاق
waiting room U اطاق انتظار
incident room U اتاقبازجوئی
war room U اتاق جنگ
war room U اتاق عملیات
ward room U اطاق افسران در کشتی جنگی
double room U اتاقدونفره
ware room U انبار کردن مخزن
ware room U انبار گمرک
consulting room U اتاقمعاینه
spare room U اتاقمخصوصمیهمانان
torpedo room U اتاقکاژدر
they rushed out of the room U از اطاق بیرون ریختند
reading room U قرائت خانه
reception room U اتاق پذیرایی
The room is stuffy. U هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
I could have sworn that there was somebody in the next room . U می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
The room is stuffy . U هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
elbow room <idiom> U
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
Room 123 U اتاق 123
What is my room number? U شماره اتاق من چند است؟
waiting-room U اتاق انتظار
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
a double room U یک اتاق دو نفره
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
Could you reserve a room for me? U آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
a single room U یک اتاق یک نفره
Make some room here. U یک قدری اینجا جا باز کن
assmbly-room U اتاق همایش
reception room U اتاق انتظار
reception room U پذیرشگاه
tea-room U کافه
tea-room U رستوران
tea-room U چایخانه
laundry room U اتاقکلبایشویی
first focal room U اولیناتاقمرکزی
I'd like a double room U من یک اتاق دو نفره میخواهم.
engine room U اتاقموتور
We are cramed for room. U جایمان تنگ است
dimmer room U تاریکخانه
crew's room U اتاقخدمه
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
control room U اتاقکنترل
keeping-room U اتاق نشیمن
Mary is in the next room. U ماری در اتاق پهلویی است.
I'd like a sinlge room. من یک اتاق یک نفره میخواهم.
incommoded by want of room U ناراحت از حیث
distorted room U اتاق خطاانگیز
dark room U اتلیه
dark room U تاریکخانه عکاسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com