Perdic | not in a thousand years | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 77 (6 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	not in a thousand years <idiom> U	صد سال آزگار

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
	thousand U	هزار
	one thousand U	یک هزار
	thousand and one U	هزار ویک
	thousand and one U	بسیار
	two thousand tonner U	کشتی دو هزار تنی
	it is a thousand pities U	خیلی حیف است
	one thousand guineas U	مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
	two thousand odd U	0002 و کسری
	two thousand odd U	0002 واندی
	it is a thousand pities U	جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
	two thousand odd U	0002 و خردهای
	ten thousand U	بیور
	ten thousand U	ده هزار
	the hall seats one thousand U	تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
	to die a thousand deaths U	هزار مرگ و میر مردن
	I dont have one toman let alone a thousand tomans . U	هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
	in years U	سالخورده
	in years U	مسن
	my a is 0 years U	من 04سال دارم
	my a is 0 years U	چهل سال ازعمرمن می گذرد
	these two years U	این دوساله
	the last two years U	دوسال اخیر یا گذشته
	he is 0 years old U	او ده ساله است
	he is 0 years old U	او ده سال دارد
	get on in years <idiom> U	به سن پیری رسیدن
	years U	حق رقبی
	years U	حق انتفاع محدودبه چند سال
	three whole years U	سه سال تمام
	my a is 0 years U	سن من 04سال است
	I've been doing it for nine years. U	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
	getting on in years U	پا به سن گذاشتن
	about two years U	تقریبا`
	I am over 50 years old. U	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
	about two years U	تقریبا` دو سال
	We'll need 10 years at a [the] minimum. U	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
	a few years back <adv.> U	چند سال پیش
	to grow in years U	پابسن گذاشتن
	intercalary years U	سال های کبیسه
	leap years U	سال های کبیسه
	Many years passed . U	چندین سال گذشت
	to wear one's years well U	ماندن
	You are 5 years younger than me. U	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
	To be gettingh on in years. U	پا به سن گذاشتن
	Seven solid years. U	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
	I have been working here for years. U	سالهاست دراینجا کار می کنم
	to wear one's years well U	خوب ماندن جوان
	to grow in years U	سالخورده شدن
	tenant for years U	شخص دارای حق رقبی
	application years U	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
	application years U	عمر مفید یک دستگاه
	fiscal years U	دوره مالی
	fiscal years U	سال مالی
	financial years U	سال مالی
	light-years U	سال نوری
	leap years U	سال کبیسه
	estate for years U	حق رقبی
	full of years U	سالخورده
	of mature years U	سالخورده
	ten years old U	ده ساله
	fiscal years U	سال مالی سال جاری
	some years ago U	چند سال پیش
	past years U	سالهای گذشته
	over a number of years U	در طی چند سال
	of ripe years U	پابسن گذاشته
	of ripe years U	کامل
	of late years U	دراین چند سال گذشته
	man years U	نفر در سال
	in subsequent years U	د رسالهای بعد
	he is scarcely 0 years old U	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
	he is years senior to me U	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
	grow in years U	سالخورده شدن
	stricken in years U	سالخورده
	The contract has a few years to run . U	به انقضای قرار داد چند سال مانده
	He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> U	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
	The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy