English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
no load condition U حالت بی باری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
necessary condition U شرط لازم [ریاضی]
on the condition that U به شرط انکه
on one condition U به یک شرط
on that condition U به آن شرط
on no condition U به هیچ شرطی
out of condition U خراب
out of condition U معیوب
condition U شرط [وضع] [پیشزمینه]
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
zero condition U حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
condition U اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition U عارضه شرطی کردن
condition U وضع
condition U شرط
condition U شرط نمودن شایسته کردن
condition U شرط مقید کردن
condition U چگونگی
condition U وضعیت
condition U حالت
condition U موقعیت
condition U شرط مهم در قرارداد
condition U ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition U مشروط کردن
condition U وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
initial condition U شرایط اولیه
in working condition U دایر
interesting condition U ابستنی
interesting condition U حمل
interesting condition U حاملگی
in working condition U کارکننده
initial condition U شرط اولیه
lay down the condition U شرط کردن چیزی
an unclear condition which U consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
ammunition condition U وضعیت مهمات
line condition U وضع خط
line condition U حالت خط
mark condition U شرط علامت
make it a condition U شرط کردن
mark condition U وضعیت نشان
in good condition U بی عیب خوب
ignition condition U حالت احتراق
condition of performance U شرط فعل اثباتا"
condition of corollary U شرط نتیجه
condition of non performance U شرط فعل نفیا"
condition of equilibrium U شرط تعادل
condition about description U شرط صفت
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition code U کد وضعیت امادگی اقلام
condition code U رمز وضعیت
condition of qualification U شرط صفت
condition of readiness U وضعیت امادگی رزمی
condition of readiness U شرایط امادگی
error condition U شرط خطا
boundary condition U شرط کرانی
error condition U وضعیت خطا
equilibrium condition U شرط تعادل
embankment condition U حالت یا شرائط خاکریزی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
default condition U وضعیت قرار دادی
condition code U کد شرط
normalization condition U شرط بهنجارش
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
to buy on condition U شرط خریدن
to chang one's condition U عروسی کردن
to change ones condition U عروسی کردن
to change ones condition U زن گرفتن شوهرکردن
to make it a condition U شرط کردن
tropical condition U شرایط گرمسیری
unclear condition U شرط مجهول
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
On condition that. Provided that. U بشرط آنکه (بشرطی که )
There is only one condition attached to it . U فقط یک شرط دارد
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
Coulomb's condition U قید کولن
prevailing condition U شرط غالب
sufficient condition U شرط کافی
standard condition U شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
option of condition U خیار شرط
in a ruined condition U ویران
pre condition U شرط لازم الاجرای قبلی
putting a condition U شرط گذاشتن
putting a condition U اشتراط
operating condition U رژیم
race condition U حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
condition code U کدوضعیت اماد
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
readiness condition U وضعیت اماده باش
restart condition U شرط بازاغازی
standard condition U شرایط استاندارد
space condition U حالت فاصله
space condition U شرط فاصله
air condition U دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirement U contract of
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
reasonable term and condition U قید و شرط معقول
in perfecting bail condition U بی عیب
quenched and tempered condition U حالت ترساندن و سخت گردانی
In good condition (health). U سالم وبی عیب
condition of subsequent events U شرط نتیجه
condition which is impossible to fulfill U شرط غیر مقدور
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
defense readiness condition U وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
idle circuit condition U وضعیت مدار بی بار
In perfect condition (shape). U کاملا" صحیح وسالم
condition about performance of an act U شرط فعل
attack condition , alfa U وضعیت تک
attack condition , alfa U الف
person in whose favor a condition is mad U مشروط له
to load off U خالی کردن
to load off U بار اندازی کردن
load U بار زدن
load U بارگیری کردن
load and go U بار کنش و اجراء
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load U قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load U خشاب
useful load U بار مفید
useful load U فرفیت مفید
load U محموله
load U فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load U کاری که باید انجام شود
load and go U بارکنش و اجرا
load U انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load U استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load U بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load U فرفیت بارگیری
load U فرفیت
load U بار فشار
load U شارژ کردن
load U فشنگ گذاری
load U فشنگ
over load U اضافه بار
load U بارگیری مهمات
load U فشار مسئولیت
load U بار کردن
load U بار داشتن
load U گذاشتن
load U عملکردماشین یا دستگاه
load U فیلم
load U سنگین کردن
load U بار کردن پر کردن
load U پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load U گرانبارکردن
load U نیرو
load U خرج گذاری کردن
load U ذخیره گذاری کردن
load U بارمهمات هواپیما
load U بار گیری شدن
get a load of <idiom> U دیدن چیزی
load U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load U بار
load U بارزدن
load U کوله بار
load U تفنگ یا سلاحی را پرکردن
able to take a load <adj.> U بار پذیر
load U بار خارجی
load U بارالکتریکی
load U عمل پرکردن تفنگ باگلوله
peak load U بار قلهای
peak load U بحبوحه مصرف
peak load U حداکثر بار
peak load U بار خارجی بیشینه
prescribed load U بار مهمات مجاز
platform load U بار کف دار
pre load U بار اولیه
pre load U پیش بار
load voltage U ولتاژ بار
pre load U بار کردن مقدماتی
nominal load U بار اسمی
point load U بار نقطهای
platform load U بار سکودار
platform load U بار اماده برای بارریزی هوایی
permanent load U بار دائمی
peak load U بار پیک
peak load U بار حداکثر
prescribed load U بار مجاز
pay load U بارمفید
no load speed U سرعت بی باری
no load loss U تلف یا تلفات بی باری
no load current U جریان بی باری
load test U ازمایش بار
load time U زمان بارکردن
load variation U نوسان بار
travelling load U بار متحرک
lodestaror load U ستاره قطبی
mission load U بار مبنای عملیاتی
mission load U اماد عملیاتی
maximum load U بار گذاری حداکثر
maximum load U بار حداکثر
permissible load U بار مجاز
allowable load U بار مجاز
no load switching U سوئیچینگ بی باری
no load torque U گشتاور پیچشی بی باری
no load voltage U ولتاژ بی باری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com