Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
Other Matches
answer
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
U
پاسخ به یک سوال
an a answer
U
پاسخ مثبت
right answer
U
پاسخ درست
answer
U
: پاسخ دادن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
to answer in the a
U
پاسخ مثبت دادن
answer
[to something]
U
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
in answer to
U
در پاسخ به
answer
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer
U
tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer
U
جواب دادن از عهده برامدن
answer
U
ضمانت کردن
answer
U
دفاع کردن
answer
U
جوابگو شدن
answer
U
بکار امدن بکاررفتن
answer
U
بدرد خوردن مطابق بودن
answer
U
جواب احتیاج را دادن
answer
U
: جواب پاسخ
answer
U
دفاع
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
U
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer
U
حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer
U
پاسخ
answer pennant
U
پرچم جواب
no answer
[n/a]
[in forms]
U
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
answer/originate
U
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer/originate
U
مثل مودم
answer/originate
U
رسانه ارتباطی
answer/originate
U
دریافت / ارسال
answer mode
U
حالت پاسخ
answer mode
U
حالت جواب
answer key
U
کلید پاسخها
an abrupt answer
U
جواب تند
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
auto answer
U
خود جواب
originate answer
U
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
question answer
U
سئوال- جواب
question answer
U
صف
question answer
U
صف بستن
question answer
U
در صف گذاشتن
the answer is in the negative
U
پاسخ ان منفی است
A correct answer.
U
جواب صحیح
to definitive answer
U
پاسخ قطعی
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
whyŠthere is the answer
U
در سر جواب
whyŠthere is the answer
U
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
To answer back.
U
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Answer me this question.
U
جواب این سؤالم را بده
A straightforward answer.
U
جواب سر راست
The wrong answer.
U
جواب غلط
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
the answer is right under your nose
<idiom>
U
جواب مثل روز روشن است
early answer
U
پاسخ زود
reply
[answer]
U
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
Why don't you answer?
U
چرا جواب نمی دهید؟
the answer to the riddle
U
حل این معما
to frame an answer
U
پاسخی را طرح کردن
reaction
[answer, commentary]
U
رای
reaction
[answer, commentary]
U
نظر
voice answer back
U
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
auto answer indicator
U
جوابگویاتوماتیکی
voice answer back
U
پاسخ سمعی
to answer the call of nature
<idiom>
U
به توالت رفتن
[اصطلاح روزمره]
The answer to fools is silence.
<proverb>
U
جوب ابلهان خاموشى است .
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to fail to provide an answer
U
درماندن در دادن پاسخ
More money is not the answer to this problem.
U
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
reaction
[answer, commentary]
U
پاسخ
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
U
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
i^ r loss
U
اتلاف توان
loss of value
U
افت ارزش
no known loss
U
زیان نامعلوم
to be at a loss
U
حیران بودن
to be at a loss
U
متعجب و متحیر بودن
to be at a loss
U
گیج ومبهوت بودن
to be at a loss
U
بهت زده بودن
to be at a loss
U
درمانده بودن
to be at a loss
U
حیرت زده بودن
at a loss what to do
U
بلا تکلیف
loss
U
شکست
loss
U
ازدست دادن
loss
U
تلفات
loss
U
گریز سقوط
loss
U
تلف
at a loss what to do
U
لا تکلیف
loss
U
هدر رفتگی
loss
U
گمگشت
loss
U
گمگشتگی
loss
U
افت
loss
U
تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss
U
تلفات ضایعات
loss
U
اتلاف
loss
U
فقدان
loss
U
خسارت گمراهی
loss
U
باخت
loss
U
ضرر
loss
U
زیان
loss
U
خسارات
loss
U
خسارت
loss
U
زوال
to replace a loss
U
جای زیانی را پرکردن
to incur a loss
U
ضر ر دیدن
total loss
U
خسارت کلی
to incur a loss
U
زیان دیدن
copper loss
U
اتلاف مس
to sell at a loss
U
بضر یا زیان فروختن
to suffer a loss
U
زیان دیدن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
زیان دیدن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
متحمل خسارت شدن
total loss
U
تلفات کل
total loss
U
نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
to cut a loss
U
ازنصف ضر ربرگشتن
to bear a loss
U
ضرردادن
to bear a loss
U
خسارت دیدن یاکشیدن
sustain a loss
U
ضرر دیدن
suffer loss
U
ضرر کردن
sustain a loss
U
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
resistance loss
U
اتلاف مقاومتی
radiation loss
U
تلف تشعشع
radiation loss
U
گمگشتگی تابش
core loss
U
اتلاف اهن
core loss
U
اتلاف هسته
tip loss
U
تلفات نوک
copper loss
U
تلف مس
spartter loss
U
تلف تزریق
copper loss
U
گمگشت مس
suffer loss
U
زیان دیدن
transformer loss
U
اتلاف مبدل
voltage loss
U
اتلاف ولتاژ
bearing loss
U
اتلاف بالشتکی
actual loss
U
زیان واقعی
absorption loss
U
اتلاف جذب
orientation loss
U
گم گشتگی
to be at a loss as to what to advise
U
آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
hair loss
U
ریزش مو
[پزشکی]
loss of hair
U
ریزش مو
[پزشکی]
hair loss
U
آلوپسی
[پزشکی]
To cause ( inflict ) a loss .
U
ضرر وزیان واردکردن
To inflict a loss on someone.
U
به کسی ضرر زدن ( رساندن )
To sell something at a loss.
U
چیزی را باضرر فروختن
voltage loss
U
گمگشتگی فشارالکتریکی
water loss
U
ابکاهی
consequential loss
U
زیان تبعی
causing a loss
U
اضرار
windfall loss
U
زیان اتفاقی
windfall loss
U
زیان باد اورده
cause to sustain a loss
U
اضرار
cause to sustain a loss
U
تسبیب
cause to sustain a loss
U
زیان رساندن به
cause to sustain a loss
U
ضرر زدن به
capital loss
U
کاهش ارزش سرمایه
capital loss
U
زیان سرمایه
loss of hair
U
آلوپسی
[پزشکی]
internal loss
U
تلف داخلی
loss of claim
U
فقدان غرامت
heat loss
U
تلف گرما
heat loss
U
گمگشتگی حرارتی
loss of accuracy
U
فقدان دقت
hysteresis loss
U
اتلاف پسماندی
loss leader
U
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
loss leader
U
کالایی که با قیمت پایین
heat loss
U
اتلاف گرمایی
loss of energy
U
افت انرژی
loss statement
U
صورت سود و زیان
loss replacement
U
جایگزینی تلفات و ضایعات
loss and gain
U
زیان و سود
loss on points
U
باخت با امتیاز
dielectric loss
U
اتلاف دی الکتریک
loss of profit
U
عدم النفع
loss of pressure
U
افت فشار
loss leader
U
کالایی که با ضرر فروخته میشود
voltage loss
U
تلف ولتاژ
line loss
U
تلف خط
impedance loss
U
گمگشتگی اتصال کوتاه
insertion loss
U
توجه به یک سیگنال به علت افزودن یک وسیله به کانال یا مدار موجود
light loss
U
گمگشتگی نور
light loss
U
تلف نور
light loss
U
افت نور
iron loss
U
اتلاف اهن
insulation loss
U
تلف عایق بندی
line loss
U
میرایی خط
impedance loss
U
تلف اتصال کوتاه
loss factor
U
ضریب اتلاف
loss assessment
U
ارزیابی میزان خسارت
loss appraisal
U
ضایعات قابل قبول
loss appraisal
U
قبول تلفات در جنگ
loss angle
U
زاویه اتلاف
loss angle
U
زاویه تلف زاویه تلفات
loss angle
U
زاویه گمگشت
loss and gain
U
ضرر و منفعت
head loss
U
افت فشار
current loss
U
تلف جریان
eddy loss
U
افت جریان ناشی از چرخش وپیچش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com