Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
money functions
U
وفائف پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
functions of money
U
وفائف پول
functions of money
U
نقش پول
Other Matches
Money for jam . Money for old rope .
U
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
U
باج سبیل
functions
U
دستورالعمل
functions
U
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
functions
U
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
U
نقش
functions
U
عمل
functions
U
ایین رسمی
functions
U
فعالیت
functions
U
وفیفه عمل کردن
functions
U
کارایی
functions
U
مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
functions
U
دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
functions
U
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
functions
U
طرزکار تابع
functions
U
کار کردن
functions
U
خاصیت وجودی
functions
U
وفیفه داشتن
functions
U
عمل کردن کارکردن
functions
U
انجام عمل به درستی
functions
U
مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
functions
U
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functions
U
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions
U
تابع
functions
U
کارکرد
functions
U
ایفاء
functions
U
چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
functions
U
ماموریت عمل
functions
U
مقام
functions
U
پیشه
functions
U
کارویژه
functions
U
کار
functions
U
وفیفه
transfer functions
U
توابع انتقالی
maintenance functions
U
کارکردهای نگهداری
market functions
U
وفائف بازار
orthonormal functions
U
توابع نرمال ارتو
orthonormal functions
U
توابع متعامد بهنجار
circular functions
U
تابع های مثلثاتی
[ریاضی]
mathematical functions
U
توابع ریاضی
orthogonal functions
U
توابع متعامد
money begets money
<idiom>
U
پول پول می آورد
post war consumption functions
U
توابع مصرف پس از جنگ جهانی دوم
theory of functions of a complex variable
U
نظریه توابع
[ریاضی]
theory of functions of a complex variable
U
آنالیز مختلط
[ریاضی]
near money
U
شبه پول
be in the money
<idiom>
U
در پول غلت خوردن
value of money
U
ارزش پول
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money on d.
U
پول سپرده
He is in the money.
U
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
f. money
U
پول فراوان
even money
U
مبلغ مساوی در شرط بندی
near with one's money
U
خسیس
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d.
U
وجه امانعی
money
U
جایزه نقدی
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
value for money
U
قدرت خرید پول
value for money
U
ارزش پول
his money is more than can
U
پولیش بیش
be in the money
<idiom>
U
پول پارو کردن
money
U
پول
money
اسکناس
money
U
مسکوک ثروت
money
U
سکه
ready money
U
پول فراهم شده
ready money
U
پول موجود
ready money
U
پول نقد
raise money
U
جمع اوری کردن پول
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
raise money
U
فراهم کردن پول
scant of money
U
کم پول
quantity of money
U
مقدار پول
onother's money
U
پول دیگری
purchase money
U
در CL ثمن
promotion money
U
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money
U
قیمت جنس
soft money
U
پول ضعیف
smart money
U
مطلع
salvage money
U
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
U
نقش پول
retention money
U
پول گرویی
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
smart money
U
خسارت
requistion for money
U
پول
requistion for money
U
درخواست
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
scant of money
U
بی پول
short of money
U
کم پول
smart money
U
پاداش زیان
smart money
U
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
possession money
U
حق النسبی
money worth
U
بهای پول
money worth
U
پول بها
money worth
U
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
U
پول رهنی
mortgage money
U
پول قرضی
quasi money
U
شبه پول
neutrality of money
U
خنثی بودن پول
neutrality of money
U
بدون تاثیربودن پول
money stock
U
حجم پول در گردش
money worth
U
برابر پول
money pot
U
دخل
money pot
U
غلک
money player
U
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit
U
پول سپرده
money stock
U
عرضه پول
money on deposit
U
وجه امانی
money supply
U
عرضه پول
money wage
U
مزد پولی
oceans of money
U
یک دنیا پول
odd money
U
یک اسکناس 01 ریالی
money making
U
پول بهم زدن پول جمع کنی
passage money
U
راه
passage money
U
تاکردن
money making
U
پول گرد کن
passage money
U
معاش کردن
penury of money
U
کمیابی پول
penury of money
U
قحط پول
possession money
U
حق الاجرا
passage money
U
غذا
money making
U
پول بهم زنی
onother's money
U
پول شخصی دیگر
money off offer
U
فروش با تخفیف
money of account
U
پول محاسباتی
money multiplier
U
ضریب بهم فزاینده پول
passage money
U
کرایه
passage money
U
کرایه مسافر
passage money
U
خوراک
money matters
U
امور پولی
money spinner
U
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
My only problem is money .
U
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My money request to him
U
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
U
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
U
پس انداز کردن
save money
U
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
U
وقت طلاست
Changing money
U
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
U
وقت طلاست .
Could you lend me some money ?
U
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves .
U
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
pocket money
U
پول جیب
for love or money
<idiom>
U
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
U
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
U
مالامال از پول است .
have money to burn
<idiom>
U
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
U
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
U
پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
U
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
put one's money on something
<idiom>
U
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
U
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
U
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
U
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
U
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
U
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
U
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
sound money
U
پول قوی
to stake money on something
U
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
U
خر پول بودن
to take eggs for money
U
خر مهره
to take eggs for money
U
را با دربرابر
to take eggs for money
U
کردن
token money
U
پول فرعی
trust money
U
پول امانی
veil of money
U
حجاب پول
to have a run for one's money
U
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
U
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money
U
پول سالم
supply of money
U
عرضه پول
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
U
کنترل پولی
tight money
U
سیاست پولی انقباضی
time money
U
وام مدت دار
to change money
U
خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money
U
درقمارپول ازدست دادن
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money
U
سرعت پول
volume of money
U
حجم پول
He is saving his money.
U
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
U
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
U
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
U
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
U
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
U
پول شمردن
To be wallowing in money .
U
غرق درپول بودن
To touch someone for money.
U
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
wildcat money
U
پول بدون پشتوانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com