English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
immediate mission U تک فوری هوایی
specified mission U ماموریت تصریحی
mission U هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission U ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
mission U هیات
mission U رسالت
mission U ماموریت
mission U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission U وابسته به ماموریت
mission U بماموریت فرستادن
mission objectives U هدفهای ماموریت
mission call U درخواست پشتیبانی هوایی کردن
fire mission U ماموریت اتش
financial mission U هئیت مامورین مالی
end of mission U ماموریت تمام
diplomatic mission U هیئت سیاسی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
head of the mission U رئیس هیات اعزامی
mission essential U حیاتی از نظر انجام ماموریت
mission critical U برنامه نرم افزاری ه بدون آن شرکت شما کار نمی:ند
mission load U اماد عملیاتی
implied mission U ماموریت استنتاجی
mission critical U که شرکت شما به آن بستگی دارد
mission load U بار مبنای عملیاتی
mission type U متضمن ماموریت
primary mission U ماموریت اصلی
surface mission U ماموریت دفاع زمینی
search mission U ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
surface mission U پدافندزمینی با توپخانه پدافندهوایی در نقش زمینی
air mission U ماموریت هوایی
mission type U حاوی ماموریت
mission time U مدت ماموریت
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
mission ready U اماده پرواز
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
mission ready U هواپیمای اماده برای پرواز
mission ready U اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
political mission U ماموریت سیاسی
mission mast U دکل سوم کشتی
political mission U هیئت سیاسی
action mission ship U guardship ,dutyship : syn
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
action mission ship U ناو اماده
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
oriented U جهت دار
oriented U گرویده
oriented U متمایل به
transaction oriented U تراکنش گر
software oriented U نرم افزارگرا
sense oriented U حس گرا
procedure oriented U رویه گرا
problem oriented U مسئله گرا
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.> U آینده گرا
target-oriented <adj.> U هدف دار
goal-oriented <adj.> U هدف گرا
target-oriented <adj.> U هدف گرا
goal-oriented <adj.> U مقصد گرا
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
goal-oriented <adj.> U هدف دار
task oriented U تکلیف گرا
byte oriented U لقمه گرا
motor oriented U حرکت گرا
object oriented U استفاده میکند
market oriented U در جهت بازار
area oriented U بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
market oriented U بازاری
machine oriented U ماشین گرا
goal oriented U هدف گرا
goal oriented U مقصد گرا
computer oriented U کامپیوتر گرا
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
application oriented U کاربرد گرا
problem oriented language U زبان مسئله گرا
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
computer oriented language U زبان کامپیوترگرا
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
character oriented protocol U پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
human oriented language U زبان ارایش یافته بشری
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
magazines computer oriented U مجلات کامپیوتری
procedure oriented language U زبان رویه گرا
word oriented computer U کامپیوتر کلمه گرا
transaction oriented processing U پردازش تغییرگرا
machine oriented language U زبان ماشین گرا
application oriented language U زبان کاربردی
user oriented language U زبان استفاده کننده گرا
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com