Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mechanical watch
U
بیلمکانیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mechanical
U
مکانیکی
mechanical
U
مربوط به ماشین ها
mechanical
U
فنی
mechanical
U
غیر فکری
mechanical
U
ماشینی
mechanical powers
U
غرغره چرخ
mechanical powers
U
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
mechanical percentage
U
حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
mechanical move
U
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
mechanical mouse
U
mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
mechanical powers
U
گوه
mechanical press
U
پرس
mechanical resolution
U
تراکم مکانیکی
mechanical sawmill
U
اره خودکار
mechanical stabilization
U
استوارسازی مکانیکی
mechanical stabilization
U
تثبیت مکانیکی
mechanical stimulation
U
تحریک مکانیکی
mechanical sweep
U
مین جمع کردن به طریقه خودکار
mechanical production
U
تولید ماشینی
mechanical mouse
U
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
mechanical language
U
زبان ماشینی
mechanical energy
U
انرژی مکانیکی
mechanical engineer
U
مکانیک دان
mechanical efficiency
U
بازده مکانیکی
mechanical efficiency
U
راندمان مکانیکی
mechanical drawing
U
ترسیم مکانیکی
mechanical disadvantage
U
نیرو گیری
mechanical de icing
U
یخ زدایی مکانیکی
mechanical aptitude
U
استعداد فنی
mechanical analysis
U
تجزیه مکانیکی خاک
mechanical advantage
U
مزیت مکانیکی
mechanical engineering
U
مهندسی مکانیک
mechanical equipment
U
تجهیزات مکانیکی
mechanical welding
U
جوشکاری ماشینی
mechanical sweep
U
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
mechanical variometer
U
وریالکتریکی
mechanical efficiency
U
کارایی مکانیکی
mechanical shovel
U
اتود
mechanical equilibrium
U
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
mechanical equilibrium
U
تعادل استاتیک
[فیزیک]
[مهندسی]
mechanical pencil
U
دماسنجگوشت
mechanical connections
U
اتصالاتمکانیکی
mechanical engineer
U
مهندس مکانیک
mechanical stage
U
پایهمکانیکی
mechanical translator
U
مترجم ماشینی
mechanical translation
U
ترجمه مکانیکی
mechanical translation
U
ترجمه ماشینی
mechanical properties
U
خواص مکانیکی
mechanical energy reservoir
U
منبع انرژی الکتریکی
mechanical stage control
U
کنترلپایهمکانیکی
mechanical time fuze
U
ماسوره زمانی
mechanical equivalent of heat
U
هم ارز مکانیکی گرما
mechanical data processing
U
پردازش داده مکانیکی
bennett test of mechanical
U
ازمون درک فنی بنت
mechanical time fuze
U
ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
bennett test of mechanical
U
Comprehension
transformation of mechanical work into electricity
U
انتقالکارمکانیکیبهالکتریسیته
mac quarrie test for mechanical ability
آزمون توانایی فنی مک کواری
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
watch out
U
مراقب بودن
to keep watch
U
پاس داشتن
to keep watch
U
کشیک کشیدن موافبت کردن
to watch over
U
موافبت کردن
to watch over
U
توجه کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
watch out
U
موافب
to keep watch
U
مراقب بودن
watch
U
مراقبت کردن موافبت کردن
watch
U
مراقبت کردن
watch
U
ساعت
watch
U
ساعت جیبی و مچی
watch
U
مدت کشیک
by my watch
U
مطابق ساعت من
to watch
U
نگاه کردن
watch
U
پاسداری کشیک
by my watch
U
ساعت من
watch
U
پاس نگهبانی
watch
U
نگهبان
watch
U
پاس
watch
U
نگهبانی دادن
watch
U
پاسدار
watch
U
بر کسی نظارت کردن
watch
U
موافب بودن
watch
U
نگهبانی
watch
U
guard : syn
d. of a watch
U
فرافت یا تردی ساعت
By my watch it's five to nine.
U
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
keep watch
U
کشیک کشیدن
keep watch
U
پاییدن
Look at the watch.
U
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
watch
U
دیدبان
watch
U
پاییدن
first watch
U
نگهبانی شامگاه
first watch
U
پاس اول پاس شب
watch
U
پاسداری کردن
watch one's time
U
گوش بزنگ بودن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
watch tower
U
برج مراقبت
watch pocket
U
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket
U
جیب ساعتی
watch test
U
ازمون ساعت
analogue watch
U
ساعتعقربهای
digital watch
U
ساعتکامپیوتری
watch tower
U
دیدگاه
watch tower
U
برج دیدبانی
to watch children
U
مواظب بچه ها بودن
Face of the watch .
U
صفحه ساعت
pocket watch
U
ساعت جیبی
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
pretty to look at
[to watch]
U
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
Watch the child !
U
مواظب بچه باش !
Watch yourself up on the roof.
U
مواظب خودت روی پشت بام باش.
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat.
U
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
Watch your health!
U
مواظب سلامتی خودت باش!
wrist watch
U
ساعت مچی
watch man
U
پاسبان مراقب
wristlet watch
U
ساعت مچی
lever watch
U
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch
U
مراقبت به گوش
listening watch
U
پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch
U
به گوش بودن دائم
maintain watch
U
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
morning watch
U
پاس صبحگاهی
night watch
U
پاس شب
night watch
U
پاسبان شب گزمه
watch officer
U
افسر نگهبان
officer of the watch
U
افسر نگهبان
port watch
U
نگهبان بندر
port watch
U
پست نگهبانی بندر
lever watch
U
کارراهرم
lever watch
U
اهرم
anchor watch
U
نگهبان لنگر
anchor watch
U
لنگربان
anchor watch
U
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch
U
ساعت شکاری
watch maker
U
ساعت ساز
death watch
U
پاسبان مرده
death watch
U
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch
U
نگهبانی اول
forenoon watch
U
پاس قبل از فهر
if you don't watch it
U
اگرملتفت نباشید
if you don't watch it
U
اگر احتیاط نکنید
lever watch
U
شیوه بکار بردن
second dog watch
U
پاس غروب
second dog watch
U
نگهبانی دوم
that watch is a good t. k
U
ان ساعت خوب کارمیکند
to carry a watch
U
ساعت همراه داشتن
to carry a watch
U
ساعت دربغل گذاشتن
to keep watch and ward
U
حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward
U
پاسداری کردن
watch and ward
U
حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill
U
لوحه نگهبانی ناو
watch case
U
قاب ساعت
watch dog
U
ناو نگهبان ناوگان
watch dog
U
سگ نگهبان
watch fire
U
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful
U
موافب
watch ful
U
مراقب
the watch is warranted
U
ضمانت شده است
watch glss
U
شیشه ساعت
set the watch
U
تنظیم نگهبانی
watch man
U
مستحفظ
stop watch
U
ساعت وقت گذاری
to watch one's time
U
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
the third watch of the night
U
پاس سوم شب
watch man
U
نگهبان
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
watch key
U
کلید ساعت
watch guard
U
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch glass
U
شیشه ساعت
ticker
[colloquial]
[watch]
U
ساعت
cold iron watch
U
پاس ایمنی
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
cold iron watch
U
پاس موتورخانه کشتی
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
U
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
death-watch beetle
U
موریانه
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Dont forget to wind up your watch .
U
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
U
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com