Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
master at arms
U
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
under arms
U
تحت سلاح
up in arms
U
مسلح واماده جنگ
under arms
U
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
to take up arms
U
مسلح شدن
take up arms
<idiom>
U
آماده جنگیدن
up in arms
<idiom>
U
آماده حمله
in arms
<idiom>
U
آماده جنگیدن
to take arms
U
جنگ اغاز کردن
all arms
U
کلیه نیروها
arms
U
جنگ افزار
arms
U
نشان دولتی نیرو
in arms
U
مسلح
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
port arms
U
فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
present arms
U
پیش فنگ کردن
present arms
U
پیش فنگ فرمان پیش فنگ
port arms
U
پیش فنگ
present arms
U
پیش فنگ
profession of arms
U
تخصص نظامی گری
sling arms
U
حالت بند فنگ
side arms
U
جنگ افزارکمری
side arms
U
اسلحه کمری
shoulder arms
U
دوش فنگ
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
sergeant at arms
U
فراش
sergeant at arms
U
مامور اجرا
right shoulder arms
U
فرمان ازراست نظام
right shoulder arms
U
فرمان دوش فنگ
profession of arms
U
شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
passage of arms
U
زد و خورد
combined arms
U
مرکب
fire arms
U
اسلحه ی گرم
inspection arms
U
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms
U
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms
U
سرباز
order arms
U
پافنگ
oder arms
U
پافنگ
order arms
U
فرمان پافنگ
order arms
U
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
orders arms
U
پافنگ
passage at arms
U
پیکار
passage at arms
U
نبرد مواقعه
passage at arms
U
زدو خورد
passage of arms
U
نبرد
passage of arms
U
رزم
passage of arms
U
جنگ
combined arms
U
یکان مرکب
spiral arms
U
بازوهای مارپیچی
stack arms
U
فرمان چاتمه فنگ
with open arms
U
بااغوش باز بابازوهای گشاده
with the arms crossed
U
دست بسینه
with arms folded a
U
دست بسینه
to trainb arms
U
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
to present arms
U
نشانه روی کردن
to present arms
U
پیش فنگ کردن
to pile arms
U
چاتمه زدن
comrade in arms
U
سرباز
comrade in arms
U
همخدمت
with folded arms
U
دست به سینه
achievement of arms
U
مجموعه ای از نشان های زرهی
to keep at arms length
<idiom>
U
رو ندادن
with open arms
<idiom>
U
با گرمی استفاده کردن
To lay down ones arms .
U
اسلحه رابزمین گذاشتن
arms race
U
مسابقه تسلیحاتی
comrades in arms
U
همخدمت
comrades in arms
U
سرباز
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to lay down arms
U
ترک جنگ کردن
to bear arms
U
سربازی کردن
suspension of arms
U
اتش بس
suspension of arms
U
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms
U
اتش بس موقت
supporting arms
U
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
supply arms
U
یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
stack arms
U
تفنگها راچاتمه کنید
stack arms
U
چاتمه کردن تفنگها
to bear arms
U
خدمت نظام کردن
to carry arms
U
سربازشدن
to keep at arms length
U
اشنائی نکردن با
to keep at arms length
U
دوری کردن از
to fold in ones arms
U
دراغوش گرفتن
to fly to arms
U
سلاح برداشتن
to fly to arms
U
اماده جنگ شدن
to fling out ones arms
U
بازوهاراناگهان گشادن
to cross the arms
U
دست بسینه گذاشتن
to carry arms
U
سلاح برداشتن
to call to arms
U
اعلام دست به اسلحه کردن
combined arms
U
رستههای مرکب
combat arms
U
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
bear arms
U
تحت سلاح رفتن
arms control
U
کنترل سلاح
arms control
U
کنترل جنگ افزار
coats of arms
U
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of arms
U
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
combat arms
U
رسته رزمی
small arms
U
سلاحهای کالیبر کوچک
carry arms
U
دوش فنگ
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
with folded arms
U
دست بسینه
small arms
U
جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small arms
U
سلاحهای سبک
combined arms team
U
تیم رستههای مرکب
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army
U
ارتش مرکب
combat support arms
U
یکان پشتیبانی رزمی
to pinion the arms of a person
U
کت کسیرا بستن
The jacket is too tight in the arms.
U
این ژاکت بازوهایش تنگ است.
combat support arms
U
رسته پشتیبانی رزمی
roller board and arms
U
بازوهاوبردغلتک
arms material position
U
شغل همه رستهای
arms control measures
U
مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
combined arms team
U
تیم مرکب
To fling ones arms round some bodys neck .
U
دست را دورگردن کسی انداختن
master
U
نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master
U
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master
U
سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master
U
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master
U
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
the master
U
خداوند
master
U
مدل اصلی
the master
U
در
to be a master of
U
دارا بودن
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
master
U
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master
U
داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master
U
ماهر شدن
master
U
ارباب صاحب
master
U
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master
U
مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
U
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master
U
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master
U
سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master of
U
سرپرست گروه شکار روباه
master
U
قطعه کار اصلی
master
U
ماهرشدن
master
U
صاحب
master
U
پیر
master
U
جامع
master
U
مدیر مرشد
master
U
رئیس
master
U
کارفرما
master
U
ارباب استاد
master
U
چیره دست
master
U
دانشور
old master
U
هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
old master
U
نقاشی هر یک از این هنرمندان
master's
U
فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
master
U
چیره دست شدن
master
U
خوب یادگرفتن
master
U
استادشدن
master
U
مخدوم
master
U
استاد شطرنج
master
U
کاپیتان کشتی
master
U
کسب مهارت کردن
master
U
تسلط یافتن
master
U
اصلی
master
U
رام کردن
master
U
تسلط یافتن بر
master
U
ماهر شدن در چیزی
master off
U
استاد شمشیربازی
master builder
U
معمارباشی
master builder
U
بنای مقاطعه کار
master builder
U
معمار
cargo master
U
نوعی هواپیمای باری
language master
U
زبان اموز
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
language master
U
اموزگار زبان
chess master
U
استاد شطرنج
iron master
U
اهن ساز
wagon master
U
مسئول واگن
wagon master
U
رئیس قطار
whore master
U
جنده باز
international master
U
استاد بین المللی شطرنج
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
master carpenter
U
سردرودگر
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
master file
U
شاه پرونده
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
master document
U
مدرک اصلی
master data
U
دادههای اصلی
master data
U
شاه دادهها
master data
U
شاه داده
master console
U
پیشخوان اصلی
master compass
U
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
master clock
U
زمان سنج اصلی
master clock
U
شاه زمان سنج
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
master carpenter
U
سرنجار
master of the court
U
مدیر دفتر دادگاه
head master
U
مدیر اموزشگاه
head master
U
مدیر مدرسه
master keys
U
قاعده کلی شاه کلید
master keys
U
کلید چندین قفل
master key
U
قاعده کلی شاه کلید
drop master
U
سرپرست پرش
drop master
U
مدیر پرش
master key
U
کلید چندین قفل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com