English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
majority operation U عمل اکثریت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
majority U کبر سن
majority U اکثریت
majority U بیشین
majority U بیشان
overall majority U برندهیکرقابتسیاسی حائزاکثریتآرا
majority U کبر
majority U اکثریت پیادهای شطرنج
majority U ماژوریته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
we had a narrow majority U بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
majority rule U قانون اکثریت
by a majority vote U به اکثریت اراء
simple majority U اکثریتنسبی
attaining one's majority U بالغ شدن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
absolute majority U اکثریت مطلق
to join the majority U مردن
majority of the members U اکثریت اعضا
crippled majority U اکثریت پیادهای فلج
relative majority U اکثریت نسبی
to attain on's majority U کبیر شدن
special majority U اکثریت خاص
to attain on's majority U بالغ شدن
to attain on's majority U بحدرشد رسیدن
majority gate U دریجه اکثریت
full majority U اکثریت تامه
majority rule U شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
operation immediate U اقدام سریع
to come into operation U کاربرد پذیر شدن
operation U کارکردن با یک وسیله
to come into operation U قابل اجرا شدن
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
one way only operation U عملکرد فقط یک طرفه
or operation U عمل یا
come into operation U قابل اجرا شدن
to come into operation U قابل اجراشدن
to come into operation U بکار افتادن
to come into operation U دایر شدن
one way only operation U عملکردتنها یک طرفه
not operation U عمل نفی
not operation U عمل نقض
operation U کارکرد
co-operation U کار مشترک
either way operation U ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
co-operation U همکاری مشترک
to come into operation U قانونی درست شدن
to come into operation U قانون شدن
operation U اداره
operation U کار
operation U گردش جنبش
operation U دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation U عمل کردن
operation U درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation U عمل جراحی
operation U به کارانداختن
operation U گرداندن
operation U عمل جراحی عمل
operation U گردش
operation U بهره برداری
operation U عملکرد
operation U عمل
operation U وابسته به عمل عملکرد
operation U عملیات
operation U آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation U کار کردن
operation U ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation U دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation U عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation U بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation U سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation U دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation U بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation U ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation U عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation U عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation U به اجرا
operation U فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
parallel operation U عملکرد موازی
operation overlay U کالک عملیاتی
operation overlay U کالک عملیات
nonidentity operation U عمل ناهمانی
operation research U پژوهش عملیاتی
parallel operation U عمل موازی
operation research U تحقیق درعملیات
operation order U دستورعملیات
operation order U دستور عملیاتی
operation of contract U نفوذ قرارداد
on line operation U عمل درون خطی
one step operation U عمل تک مرحله
operation decoder U عمل گشا
operation code U رمز عمل
operation code U کد عملیاتی
operation code U رمزالعمل
operation center U مرکز عملیات
operation analysis U تحلیل عملکرد
on line operation U عملکرد درون خطی
offline operation U عمل برون خطی
operation map U نقشه عملیات
operation map U نقشه عملیاتی
operation manager U مدیر عملیات
operation decoder U عمل شناس
point operation U عمل نقطهای
operation analysis U عمل کاوی
off line operation U عملکرد برون خطی
online operation U عمل درون خطی
parallel operation U عملیات موازی
unattended operation U عملکرد بی مراقب
unary operation U عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation U عمل یگانی
two way simultaneous operation U عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation U عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation U عمل انتقال
unattended operation U سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation U هملکرد مراقبت نشده
to put something into operation U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation U عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . U عمل جراحی
operation keys U کلیدهایعملیات
the machine is in operation U ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation U چهارعمل اصلی
serial operation U عملیات سری
serial operation U عمل نوبتی
rescue operation U عملیات نجات
ready for operation U اماده کار
pseudo operation U عملواره
pseudo operation U شبه عمل
privieged operation U عمل ممتاز
string operation U عملیات رشتهای
string operation U عملکردرشتهای
the breathing operation U کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation U طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation U عملکرد تلفن
synchronous operation U عملیات همزمان
synchronous operation U عمل همگام
symmetry operation U عمل تقارن
surgical operation U دست کاری
surgical operation U عمل جراحی
revenue operation U عملکرد
external operation U عملیات خارجی
dagger operation U عمل خنجری
cycle of operation U جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation U دوره عمل سلاح
conversational operation U عملیات محاورهای
contouring operation U فرم کاری
contouring operation U کار فرم دهی
continous operation U عملکرد پایدار
continous operation U کار دائمی
autonomous operation U عملیات مستقل
operation annexes U پیوستهای عملیاتی
destructive operation U عملیات مخرب
equivalence operation U عمل هم ارزی
emergency operation U کارکرد
emergency operation U بهره برداری اضطراری
dyadic operation U عملکرد دوتایی
dyadic operation U عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation U عمل دوتایی
duplex operation U کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation U عمل همزاد
concurrent operation U عملکرد همزمان
concept of operation U تدبیر عملیاتی
computer operation U عملیات کامپیوتر
boolean operation U عمل بولی
auxiliary operation U عمل کمکی
boostrap operation U عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation U عملیات بلوک
auxiliary operation U عملیات کمکی عملکرد کمکی
binary operation U عملکرد دودوئی
binary operation U عمل دودوئی
binary operation U عمل دودویی
base operation U عملیات پایگاهی
boolean operation U عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation U جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
computer operation U عملکرد کامپیوتری
component operation U عناصر عملیاتی
autonomous operation U عملیات ازاد
cesarian operation U عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation U عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation U عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation U کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation U یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation U عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
bi conditional operation U عمل دوشرطی
external operation U عملیات خارج از مملکت
no operation instruction U دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
method of operation U عملکرد
method of operation U طرز کار
method of operation U روش کار
area of operation U منطقه عملیات
manual operation U عملیات دستی
manual operation U عمل دستی
unattended operation U عملکردبی مراقب
arithmetic operation U عملیات حسابی
arithmetic operation U عمل ریاضی
amphibious operation U عملیات اب خاکی
milling operation U فرزکاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com