English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (1232 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low time constant U ثابت زمانی کوچک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
capacitive time constant U ثابت زمانی فرفیت
inductive time constant U ثابت زمانی القا
input time constant U ثابت زمانی اولیه
time constant U ثابت زمانی
time constant of an exponential quantity U ثابت زمانی یک کمیت نمایی
Other Matches
constant U عدد ثابت
constant U فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constant U دادهای که مقدارش ثابت است
constant U آنچه تغییر نمیکند
constant U ثابت
constant U فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant U ثابت دایمی
constant U مداوم
constant U همیشگی
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant U سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant U دائمی
constant U پایا
constant U کد نمایش حروف که حاوی یک عدد ثابت دودویی در هر طول کلمه است
constant U مقدار ثابت
constant U پایدار
constant U ثابت قدم
constant U وفادار
constant U باثبات استوار
constant voltage U ولتاژ ثابت
solar constant U ثابت خورشیدی
stability constant U ثابت پایداری
constant power U توان ثابت
constant voltage U فشار الکتریکی ثابت
constant speed U سرعت ثابت
stefan's constant U ثابت استفان
constant pressure U فشار ثابت
constant power U توان دائمی
equilibrium constant U ثابت تعادل
constant return U بازده ثابت
cryoscopic constant U ثابت انجماد سنجی
constant cost U هزینه ثابت معادل cost fixed
constant cost U قیمت ثابت
constant capital U سرمایه ثابت
calibration constant U ثابت درجه بندی
boltzmann constant U ثابت بولتزمن
real constant U ثابت حقیقی
attenuation constant U ثابت تضعیف
absorption constant U ضریب جذب
constant current U شدت ثابت
constant current U جریان دائم
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
constant of motion U ثابت حرکت
boltzmann constant U ثابت بولتزمان
shielding constant U ثابت حفافتی
constant of the cone U زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
constant factors U عوامل ثابت
screening constant U ثابت پوشش
rydberg constant U ثابت ریدبرگ
constant error U خطای ثابت
constant potential U اختلاف پتانسیل ثابت
velocity constant U ثابت سرعت
formation constant U ثابت تشکیل
force constant U ثابت نیرو
newton constant U ثابت نیوتون
lattice constant U ثابت شبکه
numeric constant U ثابت عددی
figurative constant U ثابت تلویحی
field constant U ثابت میدان
gas constant U ثابت گاز
overall formation constant U ثابت تشکیل کلی
electric constant U ثابت الکتریکی
ebullioscopy constant U ثابت غلیان نمایی
dissociation constant U ثابت تفکیک
frequency constant U ثابت فرکانس
multiplying constant U مضرب ثابت
inertia constant U ثابت اینرسی
velocity constant U ضریب سرعت
magnetic constant U ثابت مغناطیسی
weiss constant U ثابت وایس
gravitational constant U ثابت جاذبه
gravitational constant U ثابت گرانش
instability constant U ثابت ناپایداری
magnetic constant U پرمئابیلیته ی در خلاء
hubble constant U ثابت هابل
madelung constant U ثابت مادلونگ
gas constant U ثابت گازها
physical constant U ثابتهای فیزیکی
disintegration constant U ثابت تلاشی
curie constant U ثابت کوری
spring constant U ضریب فنریت
ionization constant U ثابت یون
Napier's constant U عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
constant luminance U روشنایی ثابت
coupling constant U ثابت جفت شدن
cosmological constant U ثابت کیهان شناختی
physical constant U ثابت فیزیکی [فیزیک]
Napier's constant U عدد نپر [ریاضی]
Constant of integration U ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
dielectric constant U ثابت دی الکتریک
planck's constant U ثابت پلانک
declination constant U زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
decay constant U ثابت تباهی
planck's constant U کوانتوم کنش
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
propagation constant U ثابت انتشار
proportionality constant U ثابت تناسب
rate constant U ثابت سرعت
constant current charge U شارژ با جریان ثابت
constant amperage regulation U تنظیم با امپر ثابت
constant cost industry U صنعت هزینههای ثابت
universal gas constant U ثابت گازها
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
law of constant proportions U قانون نسبتهای ثابت
constant speed motor U موتور با سرعت ثابت
ion product constant U ثابت حاصلضرب یونی
reaction rate of constant U ثابت سرعت واکنش
constant current regulator U تنظیم با امپر ثابت
relative dielectric constant U ثابت دی الکتریک نسبی
constant current distribution U توزیع با شدت ثابت
constant current generator U مولد با امپر ثابت
floating point constant U ثابت ممیز شناور
constant voltage charge U شارژ با ولتاژ ثابت
polaron coupling constant U ثابت جفت شدن پولارونها
constant pressure combustion U احتراق در فشار ثابت
constant return to scale U بازده ثابت نسبت به مقیاس
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
constant speed regulation U تنظیم با سرعت ثابت
constant speed unit U گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
constant stimulus method U روش محرک ثابت
constant temperature pressure U welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
A steadfast (constant) friend. U دوست ثابت وپابر جا
constant potential transformer U مبدل با ولت ثابت
constant voltage regulator U ولتپای
constant current motor U موتور با امپر ثابت
constant current transformer U مبدل با شدت ثابت
constant displacement pump U پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
image transfer constant U ثابت انتقال تصویر
constant helm plan U نقشه زیگزاگ
image phase constant U ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
gas law constant U قانون ثابت گازها
constant potential distribution U توزیع با ولت ثابت
constant potential generator U مولد با ولت ثابت
constant potential rectifier U یکسو کننده با ولت ثابت
constant potential regulator U ولتپای
constant velocity joint U تویی چرخ
specific rate constant U ثابت ویژه سرعت
near-constant state of flux U تغییر همیشگی
thermodynamic equilibruim constant U ثابت تعادل ترمودینامیکی
solubility product constant U ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
solubility product constant U ثابت حاصلضرب انحلال
stepwise formation constant U ثابت تشکیل مرحلهای
constant angle arch dam U بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
law of constant heat sumation U قانون هس
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
law of constant heat sumation U قانون ثابت بودن جمع گرماها
boiling point elevation constant U ثابت صعود نقطه جوش
constant dripping wears away the stone <proverb> U اگر که خواهی شوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
spherical coordinate system [with constant radius] U دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
Our time is up . U وقت تمام است
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
out of time U بیگاه
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
out of time U بیجا
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
At the same time . U درعین حال
off time U مرخصی
old time U قدیمی
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
once upon a time U روزی
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
out of time U بیموقع
once upon a time U روزگاری
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
on time U مدت دار
off time U وقت ازاد
all the time <idiom> U به طور مکرر
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
time U ثیر قرار میدهد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
on time <idiom> U سرساعت
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
at the same time U در ان واحد
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time out <idiom> U پایان وقت
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
down time U مرگ
down time U زمان تلف
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com