English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lost mass U افت جرم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lost U گلوله ناپیدا
lost U ضاله
lost U از دست رفته تلف شده
to get lost U گمراه شدن
lost U گم شده
lost U مفقود
lost U منحرف
lost U شکست خورده گمراه
lost U زیان دیده
lost U از دست رفته ضایع
lost U گمشده
to get lost U گم کردن
to get lost U گم شدن
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost causes U هدف تحقق نیافتنی
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause U هدف تحقق نیافتنی
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
Get lost! <idiom> U دورشدن
lost time U زمان مفقوده
contact lost U هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost U تماس قطع شد
contact lost U هدف گم شد
i lost my friends U دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
lost article U لقطه
lost article U شیئی گمشده
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
i lost the train U به قطار نرسیدم
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat U دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience U طاقتم طاق شده است
i lost sight of it U از نظرم نهان گشت
i lost the train U قطار را از دست دادم
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
no love lost <idiom> U سوء نیت ،احساسبدی داشتن
long-lost U کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
To be lost . To disappear . U ازمیان بر افتادن
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
She lost her loved ones . U تمام عزیزانش را از دست داد
He lost everything that was dear to him. U آنچه برایش عزیز بود از دست داد
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
He has lost count. U حساب از دستش دررفته
lost document U مدرک گم شده
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost documents U اسناد و مدارک گم شده
lost animal U حیوان ضاله
lost animal U حیوان گمشده
lost ball U گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain U زنجیره از دست رفته
lost chain U زنجیره گم شده
lost child U طفل لقیط
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost head U افت بار
lost target U تیر خطا
lost time U زمان گمگشته
she has lost her roses U چهره گلگونش زعفرانی شده است
sleep was lost to me U خواب بمن حرام شد
lost property office U دفتر اشیای گم شده
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost . U کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
I did it unwittingly. I lost count. U از دستم دررفت
lost wax process U فرایند مدلهای مومی
Did you ever find that pen you lost ? U قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
lost wax process U ریخته گری با مدلهای مومی
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
to recover lost time U وقت گمشده را جبران کردن)
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! U برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
in mass U بطوریکجا
mass U مقدار حجم توده کردن قوا
mass U انبوه
mass U تمرکز قوای جنگی
mass U انبوه توده
mass U کپه
mass U گروه
mass U جرم حجم
mass U قسمت عمده
mass U جمع اوری کردن
mass U توده مردم
mass U توده
mass U جمعی
mass U مراسم عشاء ربانی
mass U جمع
mass U جماعت
mass U جرم
mass U جرم ماند [فیزیک]
in mass U به شکل توده
mass U جرم لختی [فیزیک]
in the mass U یکجا
in the mass U مجموعا
in the mass U بطور کلی
in mass U بطور دسته جمعی
mass U جرم [فیزیک]
rest mass U جرم سکون
rest mass U جرم مسکون
relativistic mass U جرم نسبیتی
rolling mass U توده غلطان
land mass U خشکسار
rest mass U جرم ساکن
stamping mass U جرم قالب گیری
intrinsic mass U جرم لختی [فیزیک]
rest mass U جرم لختی [فیزیک]
virtual mass U مجموع جرم واقعی و جرم فاهری
reduced mass U جرم کاهیده
mass spectrometer U طیف سنج جرمی
mass storage U تل انباره
mass storage U وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
mass storage U سیستم ذخیره داده که بیشتر از یک میلیون بیت داده را نگهداری میکند
mass storage U انبار انبوه
mass unemployment U بیکاری انبوه
material mass U جرم مادی
mass storage U ذخیره و بازیابی حجم بزرگ داده
molar mass U جرم مولی
molecular mass U جرم مولکولی
neutron mass U جرم نوترون
reduced mass U جرم کاهش یافته
mass spectrometry U طیف سنجی جرمی
land mass U سرزمین بزرگ
angular mass U ممان اینرسی [فیزیک]
angular mass U گشتاور لختی [فیزیک]
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
mass squad U گروه توده
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
angular mass U گشتاور خطی [فیزیک]
land mass U اقلیم
land mass U قاره
land mass U کشخر
invariant mass U جرم لختی [فیزیک]
mass-produce U تولیدانبوه
proper mass U جرم لختی [فیزیک]
High Mass U عشاء ربانی توام با موسیقی وبخور
mass contagion U سرایت جمعی
mass book U کتاب نماز سالیانه
mass bombing U بمباران یکجا
mass bombing U بمباران زیاد
mass balance U موازنه جرم
mass axis U محور جرم
mass action U قانون اثر جرم
mass action U عمل کلی
low mass U عشای ربانی ساده
levy in mass U masse en levee
isotopic mass U جرم ایزوتوپی
initial mass U جرم اولیه
mass book U زادالمعاد
mass book U کتاب نماز
mass consumption U مصرف کلان
mass consumption U مصرف انبوه
mass conservation U بقاء جرم
mass conditioning U جهت دادن به توده مردم
mass concrete U مرکز جرم
mass concrete U بتن حجیم
mass concrete U بتن توده
mass concrete U بتن معمولی
mass communication U ارتباط جمعی
mass casualties U تلفات و ضایعات شدید
mass casualties U تلفات زیاد
he is a mass of faults U سراپا عیب است
gravitational mass U جرم گرانشی
electron mass U جرم الکترون
air mass U توده هوا
air mass U جریان تودهء عظیمی از هواکه مسافت زیادی را در سطح زمین طی میکند
mass-production U تولید انبوه
mass media U رسانههای همگانی
mass media U وسایل ارتباط جمعی
mass media U رسانههای گروهی
centre of mass U مرکز ثقل
centre of mass U گرانیگاه
mass nouns U اسم کل
mass nouns U اسم عام
atomic mass U جرم اتمی
mass noun U اسم عام
critical mass U جرم بحرانی
critical mass U توده حساس
critical mass U توده مهم
conservation of mass U بقای جرم
center of mass U مرکز جرم
center of mass U مرکز حجم هدف
center of mass U مرکز هیولای هدف
center of mass U مرکز هدف
mass polymerization U بسپارش تودهای
mass noun U اسم کل
mass curve U منحنی تجمعی
mass practice U تمرین فشرده
mass practice U تمرین بدون استراحت
mass of the electron U جرم الکترون
mass of maneuver U سنگینی حرکات یکان
mass of maneuver U حجم مانور
mass number U عدد جرمی
mass number U وزن اتمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com